|
آرامش با یاد خدا خداوند بینهایت است و لامكان و بی زمان اما به قدر فهم تو كوچك میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید،
| ||
|
آمده است که در زمان حضرت داوود (علیه السلام ) مردی بود که زنی را به زور مورد اذیت و آزار جنسی قرار میداد . خدای عزوجل در دل آن زن الهام نمود که به آن مرد بگوید: هر بار که تو نزد من هستی مردی به سراغ زن تو میرود. مرد سریع نزد زن خود رفت و درستی این حرف برایش روشن شد. نزد حضرت داوود(علیه السلام) آمده و گفت: ای پیامبر خدا! بلایی سرم آمده که بر سر احدی نیامده است! حضرت داوود فرمود: چه بلایی؟ گفت: این مرد را پیش زنم یافتم. پس خدای تعالی به حضرت داوود وحی فرمود که به او بگو: از هر دست که بدهی از همان دست پس میگیری موضوعات مرتبط: از هر دست بدهی از همان دست می گیری [ سه شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۱ ] [ 10:52 ] [ محسن ]
پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند ... مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد .هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آنجا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گوژ پشت از آنجا می گذشت و نان را بر میداشت و به جای آنکه از او تشکر کند می گفت: هر کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد این ماجرا هر روز ادامه داشت تا اینکه زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟ یک روز که زن از گفته های مرد گوژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابر این نان او را زهر آلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که می کنم؟ بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت . مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت. آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد ، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباسهایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه ، تشنه و خسته بود در حالی که به مادرش نگاه می کرد ، گفت: مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم . در چند فرسنگی اینجا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گوژ پشت را دیدم که به سراغم آمد . از او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز میخورم امروز آن را به تو وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگربه ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود ، فرزندش نان زهر آلود را می خورد . به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دريافت موضوعات مرتبط: از هر دست بدهی از همان دست می گیری [ سه شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۱ ] [ 10:47 ] [ محسن ]
یک ضرب المثل قدیمی می گوید
موضوعات مرتبط: از هر دست بدهی از همان دست می گیری [ سه شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۱ ] [ 10:26 ] [ محسن ]
هر آنچه از دیگران می خواهی به دیگری بده. هر آنچه از دنیا می خواهی به دنیا بده. هر آنچه از زندگی می خواهی به زندگی بده. اگر می خواهی ارتعاش های عظیمی دریافت کنی ارتعاش های عظیم بفرست! منبع و سرچشمه ی چیزی باش که آرزوی دریافت آن را داری. موضوعات مرتبط: از هر دست بدهی از همان دست می گیری [ سه شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۱ ] [ 10:24 ] [ محسن ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||