آرامش با یاد خدا
خداوند بی‌نهایت است و لامكان و بی زمان  اما به قدر فهم تو كوچك می‌شود و به قدر نیاز تو فرود می‌آید، 
لینک دوستان
پرواز بوفالو ها
در بحث پيرامون سازمانهاي موفق و سازمانهاي ناموفق معمولا از موضوع جذابي که آقاي "جين پلاسكو" از آن تحت عنوان "پرواز بوفالو ها" ياد مي کند و درکتابي به همين نام به رشته تحرير در آورده است , استفاده مي شود. جين پلاسكو ,در مراسم ترحيم يكي از دوستان نزديك خود حضور يافته است .دوستش در اثر حادثه رانندگي در جاده ای که به خاطر کار و مديريت شرکتش در آن رفت و آمد مي کرده , جان خود را از دست داده است . پلاسكو در خلوت خود به اين حقيقت تلخ مي انديشيد که روزي و شايد هم همين فردا نوبت او باشد , چرا که هفته اي چند روز همين جاده را با همين سرعت براي کار طي ميکند . راستي اگر اين اتفاق فردا براي او بيافتد تكليف چيست , براي پلاسكو سه سوال اساسي مطرح مي شود: سوال 1: آيا ما سخت و بي وقفه کار مي کنیم که کسب وکار موفقي بسازيم يا تلاش مي کنیم که مراسم ختم با شكوهي مثل امروز را به وجود بياوريم. سوال 2: آيا ما براي موفقيت و کامیابی و درك لذت زندگي خود مي کوشیم يا مي کوشیم تا تنها وارثين ما از تلاش ما لذت ببرند. سوال 3: آيا ما براي زندگي کار مي کنیم يا زندگي مي کنیم که فقط کار کنیم؟ اصلا هدف زندگي چيست؟ کار براي زندگي؟ يا زندگي براي کار؟ طرح اين سوالات در ذهن پلاسكو به شدت او را تكان مي دهد و او را براي رسيدن به پاسخهاي درست به تكاپو وا مي دارد. بلاسكو که اکنون با چندين سال سابقه عملي و تجربي در کسب و کار , يكي از مشاورين زبده مديريت به شمار مي رود, از آن پس تحقيقي را آغاز می کند که نتايج زير را براي او حاصل می کند. او مي گويد من از ميان شرکتهای موفق جهان با مديران ٢٤ شرکت که در يك دوره ده ساله حدود٢٠ درصد سود سهام عايد سهامداران خود آرده بودند و در امور ديگر نيز در کارشان موفقيت چشم گيري داشتند , مصاحبه اي انجام دادم و در گفتگو با اين مديران که در صنايع مختلف مديريت مي کردند به چند حقيقت آشكار دست يافتم. یک : راز موفقيت مديران اين بود که اساسا نوع و طبيعت مديريت و رهبريشان با ديگران کاملا فرق داشت و در واقع "شيوه رهبري" عامل موفقيت آنها بود. دو : ديگر اينكه در شيوه هاي مديريتي و رهبري آنان , الزاما تشابه و نقاط مشترکي وجود نداشت تا بتوانم از آن تقليد کنم . هر يك از آنها روش رهبري خاص خود را براي موفقيت داشتند. اما همه آنها در امور زير با هم مشترك بودند: یک : آنها براي کار زندگي نمي کنند , بلكه براي زندگي کار مي کنند. دو : آنها به همه امور زندگي اهميت مي دهند و همه چيز را با هم و با تعادل به پيش مي برند؛ امور خانواده , امور شخصي , امور سلامت , امور تفريحي ,امور معاشرتي , ورزش و بالاخره امور کسب و کار پلاسكو به سه حقيقت تلخ ديگر هم در نتايج بررسي خود اشاره مي کند: یک : موفقيت و کامیابی ,دشمن و گمراه کننده انسان , مديران و سازمانها است .چيزيکه ما را تا به امروز کامیاب کرده و به اينجا رسانده است ,الزاما همان چيزي نيست که کامیابی آينده را تامين کند . اين حقيقت باعث شكست و سقوط و محو بسياري از شرکتهای بزرگ جهان بوده که امروز تنها نام و خاطره اي از آنها در جايي در قبرستان شرکتهای مرده باقي است. دو : ما متاسفانه همواره ديگران را مقصر مي دانيم و هرگز در آئينه حقيقت خود را نمي نگريم. سه : حقيقت تلخ سوم اين است که من بايد تغيير کنم , من بايد عوض شوم. در حالي که همه دنبال تغيير ديگران هستند و تغيير را در آنها جستجو ميکنند. او پس از درك اين نتايج به درون سازمان خود مراجعه می کند و با درك و ديدگاه جديدي به بررسي آن مي پردازد و در اين بررسي به دو نوع سازمان و تشكيلات اشاره مي کند ؛ زيرا از ويژگيهاي بوفالوها و غازها , نتايج مديريتي جذابي به دست مي آورد. او سازمانها را به دو دسته تقسيم مي کند: یک : سازمانهاي بوفالويي دو : سازمانهاي غازي ويژگي بوفالوها آنها به يك رهبر پاي بند و وفادار و همه پيروند و تابع . آنها درست همان کاری را مي کنند که به آنها دستور داده شده است . آنها هرگز سوال نمي کنند و فقط پيروي مي کنند. بوفالوها منتظر دستور مي شوند و تا دستور نرسد , هيچ کاری نمي کنند و هيچ جا نمي روند . هيچكس جاي ديگري را پر نمي کند و جلو نمي افتد و مسئوليت نمي پذيرد. ويژگي غازها هر غاز به هنگام پرواز دسته جمعي , احساس مسئوليت مي کند. هر غاز فقط پيروي محض نمي کند و وضع خود را در راه مي سنجد و به تصميمي که بايد بگيرد , فكر مي کند . هر غاز مسير پرواز گروه را مي داند. رهبري و جلودار بودن , نوبتي است . هر غاز , زمان جلو تر بودن , در نوك پرواز قرار گرفتن و هدايت گروه را , خود انتخاب مي کند. همه غازها تمايل به پذيرش مسئوليت و جلودار بودن و رهبري دارند. غازها در طول پرواز مراقب يكديگر هستند. بررسي ثابت کرده است که اگر غازها مسيري را گروهي بپيمايند , ٧٠ درصد بيشتر از آن مسافتي را که انفرادي مي توانند طي کنند , مي پيمايند. پلاسكو مي گويد وقتي از مطالعه نظام همكاري و زندگي و پرواز گروهي و مشارکتی غازها آگاه شدم و راز کامیابی اين نظام را کشف کردم , به داخل شرکت خود برگشتم و به همه همكارانم دستور پرواز دادم و از آنها خواستم که از امروز غازهايي باشند که هم خود از پروازشان لذت ببرند و هم من سازمان تکامل يافته تر و آسوده تري را اداره کنم. آري من به آنها اختيار و آزادي پرواز دادم و گفتم بوفالوهاي من پرواز کنید. غافل از اينكه بوفالوها نمي توانند پرواز کنند . به خود گفتم پلاسكو سازمان تو , يك سازمان بوفالويي است . مگر تو اين طور نخواستي که همكاراني مطيع و فرمانبردار بي چون و چرا داشته باشي که به دست و دهان تو نگاه کنند. پس اگر غير از اين مي خواهي , خود تو اول بايد تغيير کنی و در اينجا بود که آن حقيقت تلخ سوم يك بار ديگر در گوش من صدا کرد که : من بايد تغيير کنم , من بايد بوفالوها را تبديل به غاز کنم , طبيعت آنها را تغيير دهم , با آموزش و پرورش , رشد , ايجاد انگيزش , روحيه , اختيار , مسئوليت , اعتماد و... پرواز بوفالوها حقيقت تلخي است که همه روزه در اغلب سازمانها با آن برخورد مي کنیم . پی نوشت: مدیریت اطاعت محض همون مدیریت بوفالویی هست که توش خلاقیت مرده و در مواجهه با مشکلات فرافکنی روش مرسوم تحمیق دیگران هست. یکی از دلایل این نوع مدیریت شاید وابستگی شدید به جاه و مقام و ترس از دست دادن اون باشه تو سازمان بوفالویی ایجاد ترس، قدرت نمایی و نگاه ارباب و رعیتی حاکم هست. در سازمانهای بوفالویی پیشرفته تر اربابان در چارچوب تامین منافع خود از روشهایی نظیر تطمیع و جلب دیگران در غالب شعارهایی زیبا و فریبنده برای فرمانبرداری استفاده میکنند اما در شرایطی که تضاد منافع بین رئیس و مرئوس پیش آید چهره اربابی خود را همراه با خشونت و بیرحمی به نمایش میگذارند. در حالیکه در سازمان غازی همدلی، هم اندیشی و نگاه برنده-برنده در تعاملات درون سازمانی و برون سازمانی مشخصه بارز هست. در هر حال به نظر من عمراً بشه به بوفالوها در کوتاه مدت پرواز یاد داد.

موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب
[ شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۱ ] [ 17:53 ] [ محسن ]

نوشتن برنامه روزانه ممکن است به کارهایتان نظم و ترتیب دهد اما آیا کمکتان می کند که کارهای بیشتری را به انجام برسانید؟ نظم و سازماندهی کارها اهمیت زیادی دارد اما آنچه واقعاً به آن نیاز دارید داشتن تمرکز است. یعنی اینکه بتوانید بنشینید و چندین ساعت عمیقاً روی کارتان تمرکز کنید. نیم ساعت کار متمرکز خیلی مفیدتر و کارآمدتر از یک روز تمام با حواسپرتی است.

در زیر به 10 نکته برای ایجاد تمرکز عمیق اشاره می کنیم:

 1) سروصداها را قطع کنید.

ممکن است برایتان واضح و آشکار باشد که چیزهایی که موجب حواسپرتی شما می شوند، تمرکزتان را بر هم می زنند اما آیا برای از بین بردن آنها اقدام کرده اید؟ می دانم وسوسه انگیز است که صدای زنگ هشدار ایمیل های رسیده یا IM یاهو مسنجر را روشن بگذارید و به آنها پاسخ دهید اما در آخر خواهید دید که اینکار فقط تمرکز شما را بر هم زده است.

متمرکز شدن کامل حداقل 15 دقیقه زمان می برد. اگر هر 5 دقیقه حواستان به جایی پرت می شود مزمئن باشید که اصلاً نخواهید توانست روی کارتان تمرکز کنید. ایمیل هایتان را در یک زمان برنامه ریزی شده انجام دهید. از اطرافیان هم بخواهید که وقتی مشغول کار روی این پروژه هستید مزاحمتان نشوند.اگر لازم است که به تلفن ها فوراً پاسخ دهید، کارتان را برای زمانی برنامه ریزی کنید که شرکت کمتر شلوغ باشد.

2) ساختار محیطتان را اصلاح کنید.

محل کارتان تاثیر زیادی در توانایی شما برای تمرکز کردن دارد. سعی کنید رو به در، تلفن یا پنجره ها که ممکن است موجب حواسپرتی شما شوند بنشینید تا به این ترتیب بتوانید هر از گاهی نیم نگاهی به آنها داشته باشید.

3) اهدافتان را مشخص کنید.

قبل از اینکه کارتان را شروع کنید باید هدفتان را دقیقاً مشخص کنید. اگر مطمئن نیستید که نتیجه نهایی چه خواهد شد، این گم گشتگی متمرکز شدنتان را غیرممکن می کند. پس قبل از اینکه کار را شروع کنید، یک تصویر اجمالی از ساختار کار در ذهنتان تجسم کنید.

4) پروژه های بزرگ را تقسیم بندی کنید.

کارهای بزرگ که نقطه شروع و پایان مشخصی ندارند تمرکز را برهم می زنند. اگر لازم است که روی پروژه بزرگی کار کنید، مسیری برای شروع مشخص کنید. اگر توالی کارها مشخص نباشد تمرکز کردن روی کار سخت خواهد شد. چند دقیقه زمان بگذارید و نه تنها نتیجه نهایی بلکه ترتیب انجام کارها و مراحل آن را نیز برنامه ریزی کنید.

5) قوانین را بدانید.

باید ببینید برای انجام کاری که پیش رو دارید از چه قواعد و رهنمودهایی باید پیروی کنید. کیفیت کار باید در چه سطحی باشد؟ چه استانداردهایی را باید دنبال کنید؟ چه محدودیت هایی دارید؟ مثلاً اگر می خواهید برنامه بنویسید باید ببینید که چقدر دستور لازم دارید، از چه کارکردهایی می خواهید استفاده کنید و چه انعطاف پذیری لازم است. اگر می خواهید مقاله ای بنویسید، درمورد طول مقاله و سبک نوشتار آن تصمیم بگیرید. اگر قوانین کارتان از همان ابتدا مشخص نباشد، بعدها که در طول پروژه به آن بر بخورید،  تمرکزتان را بر هم خواهند زد.

6) فرجه تعیین کنید.

وقتی تلاش بر ایجاد تمرکز است، تعیین فرجه هم مزیتهایی دارد و هم معایبی. ایجاد فرجه باعث می شود که از کارهای اضافی پرهیز کنید و سرعت کارتان را بالا ببرید. مثلاً اگر برای طراحی یک لوگو فقط یک ساعت به خودتان زمان بدهید، مطمئناً لوگویی که طراحی می کنید بسیار ساده خواهد بود و از طرح های شلوغ دوری خواهید کرد.

معایبی که می توانید تعیین فرجه داشته باشد این است که باعث می شود بیشتر نگران زمان باقیمانده تان باشید تا خود کار. در موارد زیر تعیین فرجه پیشنهاد می شود:

·        زمان محدود است. مثلاً فقط یک روز برای انجام کاری که معمولاً هفته ها زمان می برد وقت داشته باشید. با تعیین فرجه دیگر کارهای غیرلازم را انجام نخواهید داد.

·        وقتی ممکن است به راحتی هدف نهایی را فراموش کنید. اگر کارتان طوری است که می تواند به شکل ها و ایده های جدید گسترش پیدا کند، برای اینکه آنرا تحت کنترل درآورید، فرجه تعیین کنید.

·        برای جلوگیری از تعویق کار. اگر نگران این هستید که کار را دیر آماده کنید، برای صرفه جویی در وقت می توانید فرجه برای خود تعیین کنید.

7) موانع کار را بشکنید.

موانع زمانی ایجاد می شوند که به مشکلی در کار برمی خورید. این مسئله ممکن است وقتی ایده هایتان ته می کشد یا تمرکزیتان برهم می خورد اتفاق بیفتد. با طرح ریختن روی یک تکه کاغذ این موانع را از میان بردارید. نوشتن افکار و ایده هایتان باعث می شود حتی اگر خسته شوید باز هم تمرکزتان را حفظ کنید.

8) خودتان را جدا کنید.

اگر می خواهید کارتان درست و به موقع انجام شود، تارک دنیا شوید و خودتان را از بقیه آدم ها جدا کنید. اطرافیان موجب بر هم خوردن تمرکزتان می شوند، مگر اینکه کارتان مرتبط با آنها باشد. یک محل خصوصی برای خودتان ایجاد کنید و تا کارتان تمام نشده، با هیچکس حرف نزنید. می توانید روز در اتاق متذکر شوید که کسی مزاحمتان نشود.

9) عقل سالم در بدن سالم است.

آنچه می خورید تاثیر زیادی در تمرکز شما دارد. مطمئناً کسی که مست سر کار می رود نمی تواند انتظار داشته باشد که بتواند روی کار خود تمرکز کند. اگر کم خوابی داشته باشید، بیش از حد از محرک هایی مثل کافئین استفاده کنید یا غذاهای پرحجم و چرب بخورید، قدرت تمرکزتان پایین خواهد آمد. سعی کنید تا می توانید عادات ناسالم را در خود از بین ببرید و مطمئن باشید که بعد از یک ماه تغییر شگرفی در سطح انرژیتان پدید می آید.

10) صبور باشید.

مطمئناً وقتی سر کاری می نشینید میل زیادی پیدا می کنید که مدام بلند شده و کار دیگری انجام دهید. اما باید بدانید که اگر صبور باشید مطمئناً خیلی خوب می توانید روی کارتان تمرکز کنید و کار را سریعتر به پایان برسانید. بدون داشتن کمی صبر، جریان کار راه نخواهد افتاد.

اگر به تمرکز قوی نیاز دارید، بین 90 تا 120 دقیقه را پیشنهاد می کنیم. اگر کمتر از این زمان باشد وقت زیادی را برای شروع کردن تلف خواهید کرد.



موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب، (روان شناسی)
[ سه شنبه دوم اسفند ۱۳۹۰ ] [ 8:15 ] [ محسن ]
 

میزان خوش‌بینی هر فرد براساس این که چگونه رویدادها را تعریف می‌کند و از چه دیدگاهی به مسائل می‌نگرد، سنجیده می‌شود. اگر یاد بگیرید که علّت وقوع رویدادهای مثبت را (۱) کاری که خودتان انجام داده‌اید، (۲) نشانه‌ای از چیزهای خوب بیشتری که پیش خواهند آمد و یا (۳) شاهدی مبنی بر این که چیزهای خوبی در سایر زمینه‌های زندگی‌تان اتفاق خواهد افتاد بدانید، نیمی از راه را طی کرده‌اید. همچنین اگر بتوانید به رویدادهای منفی به عنــــوان (۱) چیزی که تقصیر شما نبوده است و یا (۲) پدیده‌های منفرد و مجزایی که اثری بر رویدادهای آینده یا سایر جنبه‌های زندگی‌تان ندارند فکر کنید، بقیه راه را هم پیموده‌اید!

درجه سختی: کم
زمان مورد نیاز: فقط چند دقیقه دیگر

چگونه:

  • هنگامی که رویداد مثبتی در زندگی‌تان اتفاق افتاد، برای چند لحظه تحلیل فرایندهای فکری خود را متوقف کنید. فقط به توانائی‌های خود و نقش‌های مستقیم یا غیرمستقیمی که در وقوع این رویداد داشته‌اید فکر کنید. برای مثال، اگر در امتحانی موفق شدید، فقط به این نیاندیشید که چقدر خوب شد که برای امتحان آماده بودید بلکه به نقش هوش و تمرکز خود در این جریان نیز فکر کنید.
  • به دیگر جنبه‌های زندگی خود که می‌تواند از این رویداد مثبت تأثیر پذیرد، فکر کنید. همچنین به این فکر کنید که چگونه توانائی‌های شما که باعث این رویداد مثبت شده‌اند می‌توانند رویدادهای مثبت دیگری را در زندگی‌تان باعث گردند. برای مثال، هوش، تمرکز و توانایی آماده شدن برای انجام کارها، می‌توانند باعث چه چیزهای خوب دیگری در زندگی شما بشوند؟
  • موفقیت‌های احتمالی آینده را در نظر آورید. چون کلید موفقیت در دستان شماست پس آیا نباید انتظار داشته باشید که از آزمون‌های آینده هم سربلند بیرون آئید؟ آیا یک شغل مناسب و معتبر، نتیجه آن نیست؟
  • هنگامی که رویدادی منفی اتفاق افتاد، به شرایطی که ممکن است در این اتفاق نقش داشته باشد فکر کنید. برای مثال، اگر عملکرد شما در یک امتحان بد بود آیا هفته قبلش سرتان خیلی شلوغ نبوده است؟ آیا کمبود خواب نداشته‌اید؟ چه عوامل خارجی در عدم موفقیت شما نقش داشته‌اند؟ در ذهن داشته باشید که عدم موفقیت، لزوماً بازتاب ضعف‌های شخصی شما نیست.
  • همچنین به یاد داشته باشید که فرصت‌های بیشماری برای شما در آینده وجود خواهد داشت که می‌توانید در آن‌ها بهتر عمل کنید. به موفقیت‌های بعدی خود یا سایر جنبه‌هایی که می‌توانید در آن‌ها موفق شوید فکر کنید.

توصیه‌ها:

  • کلید خوش‌بینی، به حداکثر رساندن موفقیت‌ها و به حداقل رساندن شکست‌هاست.
  • صادقانه به کوتاهی‌ها و کمبودهای خود فکر کنید. در این صورت می‌توانید بر روی آن‌ها کار کنید و به تدریج برطرفشان نمائید. امّا به یاد داشته باشید که همیشه تمرکز بر روی توانائی‌ها نتیجه مطلوب‌تری به دست می‌دهد.
  • الگوهای فکری خود را به چالش بکشید امّا انتظار نداشته باشید که طرز تفکرتان به سرعت تغییر یابد. این کار به زمان نیاز دارد. بنابراین تمرین کردن در این مورد را ترک نکنید.
  • همیشه به یاد داشته باشید که هر شکستی می‌تواند تجربه‌ای آموزنده و گام مهمی به سوی موفقیت بعدی شما باشد!

نیازمندی‌ها:

  • اشتیاق و علاقه‌مندی به بررسی افکار
  • وارسی مداوم الگوهای فکری

منبع

“How To Become More of an Optimist”, Elizabeth Scott. M.S.


موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب، (روان شناسی)
[ شنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۰ ] [ 14:32 ] [ محسن ]
 

در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استوددارد  ، که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.


امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند.

معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. “رضایت کامل”.

معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسی هایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.


معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.

معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد.

خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید.



خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش “زندگی” و “عشق به همنوع” به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد.

پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترین دانش آموزش شده بود.

یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام.

شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است  و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام.

چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.

چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد.

ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.

تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم.

خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه می کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم.

بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا یک استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى این دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است

همین امروز گرمابخش قلب یک نفر شوید… وجود فرشته ها را باور داشته باشید

و مطمئن باشید که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت


موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب، (روان شناسی)، تاثیرات اطراف ما، کمال همنشین ما، مطالب مفید
[ شنبه یکم بهمن ۱۳۹۰ ] [ 15:5 ] [ محسن ]
 

قدرت شگرف درون انسان (قدرت تفكر مثبت)


خلاصه كتاب : ناشر : نسيم حيات - گرد آورنده : مرضيه لطفي قرايي- مقدمه هرگاه فکر را در همه کارهای خود جلو اندازی، سرانجام تو در هر کاری نیکو می گردد.(حضرت محمد (ص))انسان مخلوق عجیب و شگفت انگیزی است! در استدلال برجسته! در توانایی ها نا محدود! در قالب و حرکت دقیق و تحسین برانگیز! در عمل جقدر شبیه یک فرشته! در درک چقدر خداگونه! جمال و زیبایی جهان و نمونه تکامل حیوانات و با وجود این برای من مطرح است که این نمونه و مظهر خاک بی مقدار چیست؟!
ویلیام شکسپیر در هاملت
در صحنه با شکوه هستی و در فرآیند تکامل مخلوقات، میلیون ها موجود طی میلیون ها سال پا به عرصه حیات گذاردند تا به امر و مشیت الهی با نقش آفرینی خویش، عظمت، قدرت و صفات بی کران خالق خود را به عرصه ظهور برسانند. هرکدام از این موجودات با توجه به ساختار و ظرفیت خویش، نقش به خصوص خود را ایفا می کردند تا گستردگی زندگی و وسعت هستی طنین انداز شود. اما آنچه بیش از هر چیز دیگر در ساختار و ویژگی های این موجودات رویت می شد بی ارادگی مطلقشان بود! سه سطر آری! نوع و چگونگی ساختار این موجودات کوجک و بزرگ به آن ها اجازه و اختیار پذیرش دانش و اوامر الهی و نقش آفرینی به شکلی آگاهانه و ارادی نمی داد، لذا توقعی نیز از تلاش ها و اثراتشان مد نظر خود و خالقشان نبود. اما به محض اینکه انسان پا به عرصه گذاشت ورق زندگی طوری دیگر رقم خورد. بعد از میلیون ها سال نقطه عطفی زیبا در حیات آغاز شد! به امر و مشیت خداوند خلقتی آغاز گردید که شاهکار هستی و چکیده تمامی مخلوقات قبل از خود و تجلی صفات بی کران خالقش شده خلقتی آغاز گردید که میلیون ها مخلوق طی میلیون ها سال، نقش آفرینی و لحظه شماری می کردند تا امکان حیات برای این مهمان و مهمان های گرانقدر که جانشینان و نمایندگان خالقشان محسوب می گردیدند، صورت پذیر است. اگر چه این موجودات نو ظهور، شکل و شمایلی متفاوت با دیگر مخلوقات قبل از خود داشنتد و آراستگی و تناسب خاصی در سیمای ظاهریشان موج می زد، اما آنچه که باعث وجه تمایز او با سایرین می شد، وجود ساختاری پیچیده و گسترده در شکل و شمایل جسمانیش بود؛ ساختاری با پیچیدگی و کارآیی بسیار شگرف و مثال نزندی، ساختاری که عظمت آن نه تنها در کالبد فیزیکی اش، بلکه در نوع فعالیت و کارآیی منحصر به فردش نمایان بود کارآیی و ساختاری که تفکر و به خاطر سپاری و اراده و اختیار و آگاهی و شاخصه هایی از رفتار های عالی از مختصات آن محسوب می شد. این شاهکار هستی و تماشاگه عظیم خلقت چیزی نبوده و نیست جز مغز انسان.
به امر و مشیت الهی، این ساختار عظیم به صاحب خود – انسان – عطا شد تا به قدرت اراده، اختیار، تفکر، به خاطر سپاری و تجزیه و تحلیل دهد و بتواند عشق و محبت را در فرآیندی مشتاقانه به همنوعان خود ابراز نماید و هرآنچه که دیگر موجودات و مخلوقات به شکل اجباری و غریزی انجام می دادند، انسان آن را با میل و رغبت، با لذت و آگاهی به انجام برساند. لذا آگاهانه زیستن با خلقت این ساختار و حیات انسان آغاز گردید.
این تفکر و اندیشه ماست که یا زندگی تازه و جاویدان به ما عطا می کند و یا درونمان را از زیبایی ها و خوبی ها مملو می سازد و بهشت را در این دنیا به شکلی ذهنی و در جهان دیگر به شکل عینی به ما ارزانی می بخشد و هویت و حرمت و شخصیت و محبوبیت در ما ایجاد می کند و یا این که در صورت عدم استفاده و به کارگیری ناصحیح آن، ما را در قعر بیماری، شکست و حقارت، فلاکت و فقر و محدودیت و وابستگی اسیر نموده و ناگهان مقام و منزلت ما را به مخاطره می اندازد.
آری! لازم است این باور را پذیرفت که خوشبختی و سیه روزی، سعادت و شقاوت، افتخار و انزجار و فقر و ثروت همگی حاصل تفکر و اندوخته های (ذهنیات) درون ماست. پس به راحتی باید گفت که انسان یعنی تفکر و اندیشه.
هیچ چیز نه خوب است و نه بد. باید دید که فکر چگونه آن را می پذیرد.
شکسپیر
آری، موجودات در سیری تکاملی و رو به رشد و در یک فعل و انفعالات زیبا از مجموعه عناصر به هم پیوسته و ناپیوسته ایجاد گردیدند تا با حیاتشان به پرستش و عبادت خالق یکتا و نقش آفرینی منحصر خویش مشغول گردند.
با پیدایش نقش انسان (پیچیده ترین سازمان شناخته شده ماده) و تکامل یافتن آن حیات دیگری آغاز گردید و زندگی به مشیت و دانش الهی وارد مرحله هوشیاری و آگاهانه زیستن، وارد مرحله تفکر، تحلیل، خلاقیت، اراده، اختیار و عشق ورزی شد. نکته بسیار ظریف این است که ما می توانیم مراحل خلقت و حیات مخلوقات و به خصوص روند تکاملی سیستم عصبی را در خلقت و تولد انسان در رحم مادر و پس از آن مشاهده نماییم.
هنگامی که سیر تکاملی مخلوقات به پیدایش مغز و نواحی عالی آن رسید و موجودات صاحب آن تا حدودی به قابلیت های این ساختار وجودی خویش پی بردند اما باز به درستی نحوه کارایی و استفاده از آن را نمی دانستند و تقریباً زندگیشان همچون زندگی دیگر حیوانات بود. لذا خالق بی همتا در عرش هفتم به یکباره سیر خلقت خویش را با آفریدن آدم و حوا به منصه ظهور نشانید، تا دو مخلوق با ویژگی های کامل و عالی یک انسان پا به عرصه هستی گذارده و حاملان پیام دانش و آگاهی خالق یکتا برای ساکنین زمین در چگونه اندیشیدن و چگونه زیستن و شناخت قدرت و مقام و منزلت خود باشند.
فتبارک الله احسن خالقین
یقین بدانید که خلقت احسن خداوند و آنچه باعث به تحسین واداشته شدن تمامی فرشتگان گردید، به کالبد و ظاهر جسمانی انسان منتهی نمی شود، بلکه خلقت زیبا و شگفت انگیز مغز یا قلب حقیقی انسان و از همه مهم تر دمیده شدن روح یا دانش الهی در این ساختار و پیدایش روح یا شخصیت حقیقی انسان بوده که جهان و کائنات را به تعظیم خود کشاند.
اما شیطان، این موجود کوته فکر و ظاهربین نتوانست و یا نخواست که این عظمت درون و قدرن تفکر و نیروی خلاق انسان را درک و مشاهده نماید لذا تنها ساختاری ظاهری و جسمانی او را دید و به همین خاطر ساختار خویش را از آتش برساختار و عناصر تشکیل دهنده انسان از آب و خاک سالخورده ارجحیت داد و از پرستش و تعظیم انسان سر باز زد و به نافرمانی خالق خویش پرداخت.
درشت مغز انسان (و ذهن او) از دیروز تا امروز...
یونانی های باستان و چینی ها تصورشان این بود که هر دوی آن ها یعنی مغز و مغز استخوان از آب بینی نشأت می گیرند. مصریهای دوران قبل از میلاد چنان نسبت به مغز بی توجه بودند و آن را کم اهمیت می دانستند که مغز را با سایر اعضای بدن چون قلب، ریه، کبد و کلیه مومیایی نمی کردند بلکه آن را به دور می ریختند.
از دوران آغازین تمدن یونانی، حدود ٤۳٠ سال قبل از میلاد، بقراط پدر پزشکان، مغز را اندام تفکر نامید. حدود ۳۹٠ سال قبل از میلاد افلاطون اعلام داشت که روح غیر مادی و برتر از بدن است.
حدود ۳۳٥ سال قبل از میلاد ارسطو با مشاهده دویدن ماکیان بدون سر به اطراف اعلام کرد که قلب جایگاه آگاهی است.
در سال ١٦٦٤ یک طبیب انگلیسی به نام توماس ویلیسس اولین مقالات دقیق را درباره مغز نوشت و نشان داد که اعصاب از این عضو نشأت و سرچشمه گرفته اند. کتاب وی سیصد سال پیش، نقطه عطف و آغازی بر شناخت نهایی اهمیت مغز محسوب می شد. دانشمندان هر قدر مغز را بیشتر مطالعه کرده و مورد تفحص قرار دادند آن را پیچیده تر یافتند.
مغز انسان شاهکار خلقت هستی است که دانش و اطلاعات تمامی مخلوقات در پروسه تکامل و ایجاد در آن به تجلی نشسته است! به همین خاطر به راحتی می توان در ضمیر ناخودآگاه و دنیای بیکران درون خود به میلیون ها و میلیاردها سال و یا در اعماق تمامی مخلوقات و موجودات رفت و اطلاعاتی از آن ها کسب نمود.
هنگامی که ما بتوانیم نه با مغز خود بلکه با قلب خویش تصمیم گرفته و تفکر نماییم، به طور یقین بهترین، کامل ترین و مثبت ترین تصمیم و پردازش را خواهیم داشت. به شرط آن که این سراچه قلب و اندیشه خود را از وجود «او» پر ساخته و چشم دل به سوی «او» بگشاییم؛ به شرط آن که «او» را در این جایگاه عظیم (قلب و تفکر) خویش نشانده و به ندایش گوش سپاریم.
قلب انسان
ای رسول ما! بگو خدایی که شما را از نیستی به هستی آورده و گوش و چشم و قلب به شما عطا کرد و حال آن که بسیار کم از او شکرگزاری می کنید.
گرچه ساختار مغز بسیار پیچیده و در عین حال مبهم می باشد و تلاش انسان برای فهم طرز کار آن تاکنون با موانع بزرگی رو به رو شده است، اما می توان به این باور زیبا رسید که اگر ما بتوانیم این ساختار را از دیدگاهی کامل و حقیقی تر که همان دیدگاه الهی است بنگریم به مراتب راحت تر خواهیم توانست به عظمت بیکران این شاهکاری که مالک آن هستیم پی ببریم. این امر زمانی میسر می شود که ما به مغز لقب قلب بدهیم و تفکیک مشخص بین مغز و قلب خود قائل نشویم؛ یعنی احساسات و عواطف را به قلب و تفکر و تحلیل را به مغز نسبت ندهیم! بلکه یقیت بدانیم ساختار جسمانی قلب انسان همان سیستم و نواحی عالی مغز و به خصوص نواحی جلوی پیشانی آن می باشد که سجده گاه انسان به حساب می آید و حضور الهی و یا ندای وجدان در آن جایگاه به تجلی می نشیند!
این قلب و دنیای بیکران درون انسان است که یا جایگاه خدا می گردد و سمت و سوی کمال، بالندگی، خلاقیت، افتخارآفرینی و مثبت نگری را در پیش می گیرد و وسعتی فراتر از کل کائنات می یاند و یا این که جایگاه هواهای فریبنده نفس و ظواهر دنیا و شیطان و اندوخته های مخرب و بیمارگونه می شود و به سمت گمراهی و بیماری، غم و اضطراب و  منفی نگری و جهنم رهسپار می گردد.
پس هر کس را خدا بخواهد هدایت کند قلبش را به نور اسلام روشن و منشرح گرداند و هر کس را بخواهد گمراه نماید دلش را از پذیرفتن ایمان تنگ و سخت گرداند...
هنگامی که ما مجهز به قدرت قلب و اندیشه بوده و گوش به ندای درون و وجدان پاک خود بسپاریم به طور حتم (یقین) مسیر تعالی و کمال و افتخار را انتخاب کرده و در آن گام خواهیم نهاد تا هر ناممکنی را ممکن سازیم.پ
مثبت اندیشی و فواید آن
اینک لازم می دانیم تفکر و اندیشه را از دو منظر بسیار مهم و تأثیرگذار، یعنی تفکر مثبت و منفی، مورد ارزیاتی قرار دهیم تا فوائد مثبت اندیشی و مضرات منفی نگری و راه های رسیدن به مثبت اندیشی بیان شود.
مثبت اندیشی با مفاهیم واژگانی همچون بی تفاوتی، بی خیالی، زودباوری، ساده لوح بودن و فرار از واقعیات زندگی بسیار متفاوت است. مثبت اندیشی یعنی درست اندیشیدن، یعنی از ظواهر و واقعیات و باورهای غلط و سطحی زندگی عبور کردن. مثبت اندیشی یعنی اندیشه ای پاک و درست داشتن، یعنی در مسیر روشنایی، سلامتی، اعتدال، افتخار و خدمت به همنوع گام نهادن. مثبت اندیشی یعنی نیتی درست، متعالی و مؤثر داشتن مثبت اندیشی، یعنی غلبه بر شک و تردید و ایمان و اطمینان به قدرت شگرف اندیشه و درون خود، اطمینان داشتن به قدرت و الطاف خالق خویش و اطمینان به مسیر و هدفی که زندگی انسان بر روی ریل های آن سوار و در حال حرکت است.
همه چیز حاصل افکار درون ماست
این که هرآنچه در عالم واقع و جهان خارج از ذهن، به وقوع می پیوندد؛ زاییده نیات و تفکرات درون ماست، حتی وزش بادها و جاری شدن سیلاب ها و وقوع زمین لرزه و ریزش باران و تگرگ، خشکسالی و قحطی و یا فراوانی نعمت و پرباری محصولات و اعتدال در آب و هوا و غیره.
چه زیباست این باور بسیار مهم را بپذیریم که ما نایبان و جانشینان خدا بر روی زمینیم؛ تا اراده و اختیار حیات به امر و دانش و مصلحت الهی به دست خود ما رقم زده شود، هرچند که هر کس چیز تحت کنترل و فرمان و هدایت مدبرانه خالق بی همتاست.
برای این که زندگی ما متحول و متکامل گردد لازم و جایز نیست که دیگران و یا محیط طبیعی و انسانی پیرامون خود را تغییر داده و به عوامل خارجی پناه ببریم، بلکه باید افکار و نیات درون خود را با وسعت بخشیدن و باور کردن متحول و متکامل، زیبا، الهی و بهشتی نماییم تا نتایج و اثرات آن نیز به مرور زمان و به خودی خود در عالم خارج نمایان گردد و باعث شود، زندگی . جهان را زیبا و هدفمند و مثبت ببینیم.
•    درست بیندیش تا اندیشه هایت جهانی را از قحطی و گرسنگی برهاند.
وارن اوانز
•    دنیای بیرون شما انعکاس دنیای درونتان است. اگر طرز تفکرتان را عوض کنید، زندگیتان عوض می شود.
برایان تریسی
•    انسان بازتاب افکاری است که به سر راه می دهد. پس غذایی که می خورید، فکری را که وارد روح خود می سازید؛ آمیخته به شادمانی و سرور سازید تا از آن لذت ببرید.
ژوزف مورفی

رمز خوشبختی
رمز خوشبختی داشتن روح و درونی متعالی، آرام و مطمئن است. آرامش و اطمینان درون و ایمان داشتن به خود و ایمان به مسیر زندگی و خالق خویش، سعادت و خوشبختی حقیقی را برای انسان به ارمغان می آورد.
اگر روحی آرام، خرسند و پر انرژی داشته باشیم، اگر دنیای بیکران درون خویش را زیبا و متعالی و یا مثبت بنماییم، خوشبختی و پیروزی را با تمام وجود در آغوش خواهیم گرفت و نشاط و شادمانی حقیقی را از آت خود خواهیم کرد، حتی اگر در میان دنیایی از ناملایمت ها و نابسامانی ها و مشکلات زندگی محاصره شده باشیم! در واقع لازم است یقین حاصل نمود که همین ناملایمات و مصائب زندگی هستند که تعالی و هوشیاری و تقویت ایمان و شناخت و ارتباط انسان را با خود و خدای خویش، با حقایق و زیبایی های وصف ناپذیر زندگی میسر می سازد.
•    اندیشه مثبت، کلید یک زندگی کامل و رضایت بخش است.
ماریانه اشترودیر
•    در مردم با نشاط نیروی آفریننده ای وجود دارد که در اشخاص بدبین نمی توان اثری از آن یافت. هیچ چیز به اندازه خوشبینی نمی تواند زندگی را زیباتر سازد، از رنج های آن بکاهد و راه موفقیت را هموار سازد.
اوریزن اسوت ماردن
رسیدن به پیروزی و موفقیت های زندگی
رسیدن به ایمان و اعتقاد حقیقی
در زندگی انسان هدفی بالاتر و زیباتر از داشتن ایمان و اعتقاد وجود ندارد.
•    ایمان و اعتقاد کامل زاییده خوشبینی و نظم در زندگی است. بدبینی صحت را از میان می برد و روح را تضعیف می کند.
اوریزن اسوت ماردن
رسیدن به اعتماد به نفس و خودباوری
با مثبت اندیشی به اطمینان و آرامشی مناسب رسیده و به راحتی خواهیم توانست اختیار و انتخاب های مراحل زندگی خویش را با موفقیت پشت سر بگذاریم.
با اندیشه ای مثبت و متعالی که از روح بلند آرمان گرا حقیقت جوی انسان نشأت می گیرد، می توانن به راحتی خویشتن خویش را با تمام قابلیت ها و ثروت آن شناخت و به آن اطمینان داشته و آن ره باور کرد.
•    تفکر مثبت داشته باشید. هرچه خوشبین تر باشید اعتماد به نفس بیشتری خواهید داشت.
برایان ترسی
غلبه بر هر نوع بیماری
روح الهی و آرمان گرا و خلاق، روح مثبت و متعالی هر مانع و مشکلی و هر بیماری را از سر راه خود برخواهد داشت. در پرتو ایمان و تفکر مثبت است که تأثیر داروها در وجود انسان چاره ساز می شوند، حتی اگر آن دارو مقداری آب خالص باشد! لذا به جرأت می توان ادعا نمود که آنچه انسان را شفا داده و به او سلامتی را ارزانی می بخشد دوا و دکتر نیست بلکه خود انسان و ایمان درون و تفکر مثبت و متعالی و وجدان پاک و آرام اوست و یا به عبارتی شفا دهنده حقیقی خدای کائنات و خدای درون انسان است.
•    خداوند دردی پدید نیاورده جز آن که علاجی برای آن برقرار داده است
حضرت محمد (ص)
•    بیماری غیر قابل درمان وجود ندارد، فقط انسان هایی که به افکار غلط خود چسبیده اند هرگز روی تندرستی و شادابی را نخواهند دید.
ژوزف مورفی
•    بهتری شفای بدن آرامش وجدان و افکار خوب است.
ناپلئون بناپارت
غلبه کردن بر مشکلات
زمانی انسان تسلیم سختی ها و مصائب زندگی می گردد که از قدرت و عظمت شگرف درون خویش و خالق خود غفلت نموده و به عوامل خارجی پناه برد. زمانی که انسان با شلوغ و آشفته کردن دنیای درون خویش از حمایت ها و راهکارهای ندای قدسی قلب و اندیشه اش غافل می شود: ندایی که وجدان انسان و انعکاس صدا و وجود لایزال خداوندی است، ندایی که اگر بتوان آن را تقویت کرده و به آن اطمینان نمود و ایمان اورد در دشوارترین لحظه ها و انتخاب ها به مدد انسان می آید تا انسان برای رهایی خود با تفکری درست و برتر بهترین و کامل ترین انتخاب و تصمیم را اتخاذ نماید.
زمانی مشکلات و مصائب زندگی بر انسان فائق می آیند که انسان از تفکر برتر و ندای وجدان درون خود غفلت نماید.
•    وقتی گرفتار طوفان زندگی می شوید، فلسفه درونتان را به کار برید. بدین ترتیب خواهید دانست که طوفان تا ابد باقی نمی ماند. با ایمانی که از قلبتان بر می خیزد می توانید از آن بگذرید.
نورمن پیل
•    اشخاصی که از روی فکر درست و مثبت اندیشی کار می کنند در طوفان های زندگی غرق نمی شوند.
ژوزف مورفی
رسیدن به ثروت حقیقی
اگر ذره ذره زندگی و دارایی های خود را بکاویم یقیناً به این باور مهم پی خواهیم برد که هیچ ثروت و مکنتی بالاتر و تأثیرگذارتر از فکر و اندیشه خوب و داشتن آرامش درون نیست. اگر به این ثروت بزرگ و تمام نشدنی دست یابیم، زندگی به کام ما خواهد بود و به تمام آرزوها و ثروت های جانبی خویش خواهیم رسید. این باور مهم را تجربه زندگی به همگان آموخته و نشان داده است که تمامی ثروت ها و خوشبختی هایی که رنگ و بوی جسم و ماده دارند تمام شدنی و عمرشان نسبی و زودگذر می باشند غیر از ثروت درون، و فکر سالم و با نشاط و الهی و آرمانگر فکری که حاصل وجدان پاک و بیدار است، فکری رو به رشد و رو به تعالی و بالندگی. فکری که رو به سوی بهشت - منتهی آمال و آرزوهای انسان – امتداد و اشتیاق دارد.
•    وقتی خدا برای کسی نیکی خواهد ثروتش را در روحش و تقوایش را در قلبش قرار می دهد و وقتی برای کسی بدی خواهد فقر را پیش چشم او جای دهد.
حضرت محمد (ص)
ایجاد رابطه ای صمیمی و محبت آمیز با دیگران
نباید به این اصل مهم شک کرد که زیبایی و شکوه زندگی از رفتار و ارتباط صمیمانه و محبت آمیز انسان ها با یکدیگر نمایان می گردد. شخصیت و توانایی های انسان در اجتماع به نمایش گذاشته شده و به فعلیت در می آید. این که گفته می شود خوشبختی و آرامش در قلمرو دنیای وسیع درون انسان یافت می گردد، به معنی تکروی و انزوای انسان نیست، بلکه موضوع این است که هر کس دنیای درون خود را زیبا و مثبت و متعالی نماید باعث می شود که در عالم واقع به دیگران عشق ورزیده و دیگران نیز به او عشق بورزند، باعث می شود گروه و اجتماعی متحد و یکدل و یکرنگ گرد هم جمع آیند، زیرا آنچه باعث مثبت اندیشی قلب ها گردیده و درون را متحول می کند گرچه رسیدن به آن، شکل ها و راه های متفاوتی دارد، اما همگی به «او» ختم می شنود و از «او» سرچشمه می گیرند! اویی که یکی است، اویی که خالق همه ماست و درون تمام قلب ها جای می گیرد.
•    اندیشه و رفتار مثبت راهی است برای ایجاد روابط عمیق و صمیمانه با دیگران.
بارباراکینگ
در امان ماندن از تنهایی و ترس و حزن و اندوه
•    آری کسی که از هر جهت تسلیم گردید و نیکوکار گشت مسلم اجرش نزد خدا خواهد بود و او را هیچ خوف و اندیشه و حزن و اندوهی در دنیا و آخرت نخواهد بود.
سوره بقره، آیه ١١٢
تنهایی و بی کسی و به دنبال آن ترس و اضطراب و دلهره زمانی به سراغ انسان می آید که در دنیای درون خود تهی و بی هویت بوده و وابستگی و دلبستگی اش به عوامل و امکانات خارجی باشد! غافل از اینکه انسان هرقدر در دنیای شلوغ و پر از امکانات و دلبستگی های خارجی زندگی نماید و حتی باری خود امپراطوری بزرگ از خدم و حشم و امکانات گوناگون تشکیل دهد، همه این ها هیچ گاه و هیچ گاه نخواهند توانست به شکلی حقیقی و همیشگی انسان را از ترس و بی کسی و تنهایی و اضطراب رها سازند. زیرا تنها هنگام اطمینان به خود و خدای خودش و داشتن تفکری مثبت و متعالی است که انسان بی نیاز از غیر و وابسته و همدم با خود و با «او» می شود؛ همدم شدن با «او» یعنی همدم شدن با تمام خوبی ها و زیبایی های زندگی، یعنی عاشق شدن و همپا بودن با تمام انسان ها و مخلوقاتی که رو به سوی «او» دارند. همدم شدن با «او» یعنی دنیایی از زیبایی ها و خوشی های حقیقی زندگی را در درون خود جای دادن. همدم شدن با «او» یعنی در مسیر رو به روشنایی و کمال و افتخار آفرینی گام نهادن و هر روز بهتر و کامل تر و پخته تر گردیدن و با قدرت جلو رفتن.
•    کسانی که با افکار عالی و  مثبت دم سازند، هرگز تنها و بی مونس نیستند.
فلیپ سیدنی
•    ترس چیزی نیست جز بازتاب افکار منفی شما، آن را با افکار سازنده و مثبت عوض کنید.
ژوزف مورفی
در اختیار گرفتن سرنوشت
همان طور که بیان شد چه زیبا و لذت بخش است که گفته شود انسان خود حاکم بر سرنوشت و حاکم بر سعادت و شقاوت خویش است. این انسان است که با نیات و افکار درون خود و سرنوشت نیک و بد زندگی خویش را تعیین می کند و نه کس دیگری.
اما زمانی می توان اختیار سرنوشت زندگی خود را در دست گرفت و همه ی هستی را به فرمان خویش درآورد که لیاقت و شایستگی لازم برای اشرف مخلوقات و جانشین خدا بر روی زمین بودن در وجود انسان مهیا شود، زمانی که انسان در مسیری مشخص و متعالی با ایمان و توکل به «او» گام برداشته و در صدد شکوفا نمودن توانایی هایش برای پرستش صحیح و نشان دادن عظمت خالق خویش و برای نقش آفرینی مناسب و خدمت به دیگران برآید.
هنگامی که انسان با توکل به «او» و با نیت خدمت به دیگران و رسیدن به اهداف و آرزوهای عالی خود، بخواهد فعل خواستن را صرف نموده و اراده خویش را به نمایش بگذارد نه تنها هیچ مانعی یارای مقاوت در برابر او نخواهد داشت بلکه کل هستی در خدمتش گماشته می شوند.
این افکار، اعتقادات و باورهای ما هستند که مسیر زندگی و سرنوشت ما را رقم می زنند، لذا می توان یقین حاصل نمود که چیزی به عنوان جبر و شانس و تصادف و احتمال در عالم هستی و عالم واقع وجود ندارد.
•    هر اندیشه مثبت که در ذهن شما جاری می شود بر سرنوشت زندگی شما اثر می گذارد.
کلن ویل کلیرز
•    آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند شرایط زندگیمان نیست بلکه تصمیم های ماست.
آنتونی رابینز
•    افکار خوش بینانه قادر به تغییر اوضاع و احوال و شرایط موجود بوده و ما را به سوی آینده ای بهتر هدایت می کند.
ماریانه اشترویر
رسیدن به مقام خلیفة اللهی و جانشین شایسته خدا شدن بر روی زمین حاصل نمی آید جز با داشتن تفکر و نیاتی مثبت و سازنده، تفکر و نیاتی که شهامت و قدرت در آن نمایان است، تفکری که رو به سوی «او» دارد. لذا هرگونه نیت منفی و تفکر ضعیف و مردد هیچ گاه نخواهد توانست نماینده مناسب آن خالق بزرگ بر روی این گردونه هستی گردد.
چه زیبا و دلنشین و آرام بخش است که گفته و شنیده شود که ما انسان ها به اندازه وسع و توان خود قادر خواهیم بود نایبان بر حق «او» بر روی زمین شویم و بلکه بتوانیم پاره ای از عظمت و الطاف بی کران خالق خود را در انظار دیگر مخلوقات متجلی نماییم تا هر نیت و اندیشه ای که در سر می پرورانیم و هر کلامی که به زیان جاری ساخته و هر عملی که انجام می دهیم همگی از «او» و برای «او» باشد!
ایمان به این حقیقت بزرگ یعنی پی بردن به اوج عظمت و قدرت انسان.
•    بشر آزاد است انتخاب کند. می تواند با تفکر سالم از حمایت الهی برخوردار شود (جانشین خدا شود) یا با استفاده نادرست از آن به سطحی پایین تر از حیوان نزول کند.
آنتونی رابینز
•    نیکو ترین عادت تفکر درست است و حمکت و دانش زاییده تفکر است.
حضرت علی (ع)
•    از پرتو اندیشه خوب تیرگی های امور روشن می شود.
حضرت علی (ع)
زندگی حقایق، لذت ها و نعمات آن در دل روشنایی ها قابل درک فو فهم می باشند، در دل روشنایی های زندگی است که مسیر مشخص و متعالی انسان هویدا و جریانات امور مشخص شده و حق از باطل و خوب از بد تمیز داده می شوند. لذا اگر این نور و روشنایی حقیقت، در درون قلب و اندیشه ما جای گیرد و اگر این درون روشن و متعالی شود جهان و کل زندگی و حقایق آن برای ما زیبا و هدفمند و هویدا می گردند. اما روشنایی درون انسان حاصل نمی آید جز با افکاری درست و مثبت و متعالی!
•    اندیشه خردمندان، آیینه روشنی است که حقایق را در خود منعکس می سازد و سینه دانشوران گنجینه اسرار است.
حضرت علی (ع)
زیبا شدن چهره ی انسان و طولانی شدن عمر
•    هر کار درست و هر فکر شایسته به چهره انسان زیبایی می بخشد.
راسکین
حزن و اندوه های بیهوده و بی مورد، منفی نگری و ترس و نفرت و ... همگی باعث بیماری جسم و روح، باعث سست و قبیح شدن ارگانیسم بدن و چهره ظاهری انسان و کوتاهی عمر او می گردد. و بالعکس داشتن اندیشه ای مثبت و متعالی، زیبایی و طراوت و شادابی سلول سلول جسم و روح انسان و طولانی شدن عمر مفید او را تضمین می کند تا انسان با قدرت و انرژی صد چندان از لحظات و موقعیت های زندگی خود حداکثر استفاده را برای درست اندیشیدن و درست زیستن و به «او» رسیدن بنماید.
•    فکر خود را به شادی و خوشحالی عادت دهید تا هزاران دردسر را از شما دور نموده و عمر شما را طولانی تر سازد.
شکسپیر
افزایش انرژی درون (ارتعاشات فکری)
اگر بخواهیم زندگی را به شکلی واقعی و قابل لمس و باور تعریف کنیم خواهیم گفت که زندگی یعنی انرژی. زندگی و هستی و خلقت کائنات و عظمت و صفات بیکران «او» از مجموعه انرژی های متنوع و متصل و مرتبط به هم تشکیل یافته اند.
در این عرصه حیات، برد زندگی به دست کسانی است که صاحب انرژی و قدرت فکری و درونی بیشتری هستند. به جرأت می توان ادعا نمود که با توجه به شاهکار بودن ساختار مغز انسان که در پروسه تکامل در اوج خلقت قرار گرفت، مجموعه دانش ها و انرژی هایی جهان با تمام عظمتشان به شکلی غریزی و فطری در آن گنجانیده شده است، لذا فقط کافیست با آگاهی و تمرکز اندیشه درون و با مثبت اندیشی خود، آن انرژی های بالقوه را به حالت بالفعل درآورد.
مثبت اندیشی یعنی متمرکز کردن انرژی های مغز و اندیشه خود بر روی مسیر زندگی و اهداف مشخص.
•    وقتی به افکاری چون امیدواری، اطمینان، مثبت گرایی و خیرخواهی بیندیشید جریان مداومی از انرژی گسترش می یابد، وقتی که افکاری این چنین بر ذهن شما غالب باشد، سطح بالاتری از نیرو حاصل خواهد شد.
نورمن پیل
برخوردار شدن از شانس
این مهم را هرگز از یاد نبریم که در این عرصه بیکران و هدفمند هستی چیزی به عنوان شانس و تصادف، اتفاق و احتمال وجود ندارد و همه چیز از روی حکمت و مصلحت الهی، با برنامه ای مشخص و منظم و در راستای نیات و افکار درون انسان صورت می پذیرد. پس اگر خواهان خوش اقبالی و سعادت در زندگی خویش هستیم لازم است این شایستگی و لیاقت را در درون قلب و اندیشه خود آماده نماییم تا هر لحظه و هر روز شاهد معجزه و شانس و اقبال شویم، آن هم شانس و اقبالی با پشتوانه نیات درست و تفکری مثبت و سازنده.
اگر در درون ذهن و قلب و اندیشه خود منفی نگری و یأس و ترس و حزن و اندوه بپرورانیم و خودمان را به ریسمان پوسیده تردید و بدگمانی متصل نماییم، به طور حتم سیه بختی و بداقبالی و فقر و تهیدستی و بیچارگی نصیبمان خواهد شد. این امر بیانگر پذیرفتن این باور است که خوشبختی و سعادت و یا بهشت برین به بهانه داده نمی شود، بلکه به بها داده می دهندشان! بهایی که با درست اندیشیدن و ایمان و اعتقاد و درست زیستن پرداخت می گردد. بهایی که با نشان دادن قدرت، لیاقت، هویت و توانایی های منحصر به فرد هر انسان حاصل می گردد.
•    شانس، ذهن آماده و مستعد را ترجیح می دهد.
لویی پاستور
•    اگر تو را اندیشه زشت است زشت
در درونت هست دوزخ نه بهشت
صابر کرمانی
•    آنان که روحیه منفی دارند هرگز در هیچ کاری موفق نمی شوند، در آنان نشاط وجود ندارد، فقط بیچارگی، ناتوانی و موذی گری دیده می شود.
اوریزون اسوت ماردن
یادآوری آن چیزهایی که باید از آن ها دوری کنیم
از جمله مضرات خطرناک و نگران کننده منفی نگری و منفی بافی این است که انسان را در گذشته و موضوعات ناراحت کننده، کسالت آور و ناخوشایند محدود و اسیر می نماید تا انسان در دنیا و در زندانی از زجر و ماتم و افسردگی زندگی نماید.
منفی نگری یعنی محبوس شدن در دنیایی از ناراحتی ها و زجرهایی که می توان به راحتی از آن ها رهایی یافت، منفی نگری یعنی رفتن به عقب، رفتن در دل تاریکی ها و گمراهی ها و تشدید نمودن مشکلات و رنج های بی حاصل زندگی. منفی نگری یعنی در جا زدن.
به یقین، هنگامی که انسان از تحرک و بالندگی باز بماند، تمام فشارها و ناراحتی های کوچک و بزرگ زندگی در زمان حال و گذشته در وجودش تشدید می شوند تا او را در باتلاقی از یأس و ماتم و افسردگی فرو برند.
هنگامی که نگاه قلب و اندیشه انسان رو به جلو، رو به تکامل و پیشرفت باشد آن گاه اتوماتیک وار خاطرات تلخ و ملال آوری که یادآوری آن ها باعث افسردگی و پریشانی و هدر رفتن انرژی انسان می شوند، از ذهن و قلب انسان پاک می گردند تا جای آن را خلاقیت و ایمان، برای کسب موفقیت های کوچک و بزرگ پرنمایند.
•    باید منفی بافی را به کلی از قاموس خود بیرون کنیم. زیرا کلمه ی منفی بافی تمام آن چیزهایی را به خاطرمان می آورد که باید از زندگیمان طرد کنیم.
اگسن پروگنی
همان خواهید شد
انسان هر وقت از پیشنهاد آینده درباره خود اندیشید و از آن بیم و هراس در خاطرش نشانید، آن خطر  زودتر او را تعقیب می کند. همان طور که مثبت اندیشی اثراتی بس مثبت و سازنده در سرنوشت و زندگی انسان ایجاد می کند منفی بافی نیز حاصلی جز بدبختی و فلاکت و بیچارگی ندارد. چون هنگامی که امواج و اندیشه های محدود و خطرناک منفی در قلب و اندیشه و ذهن هوشیار و نیمه هوشیار انسان جای گیرد، انسان بیمار، شکننده و آسیب پذیر خواهد شد تا هر آن آماده شکست و خمیده شدن و حقارت شود.
•    تو همان چیزی هستی که فکر می کنی، هستی. وقتی فکرت منفی است مثل یک دور و چرخه معیوب عمل می نماید. تو باید راهی برای شکستن این چرخه پیدا کنی.
نیل دونالد والش
تحلیل رفتن قوای فکری و روحی
وقتی انسان گرفتار منفی نگری می شود از انرژی و قوای فکری و روحی او به دلیل دور شدن از انرژی کائنات و فاصله گرفتن از منبع و سرچشمه انرژی خویش (خدا) لحظه لحظه رو به نابودی می رود تا مقابل کوچکترین مشکل و راحت ترین تصمیم و انتخاب زندگی خود، ضعیف و ناکارآمد عمل نماید.
•    اشخاص بدبین تحت فشار دائمی هستند. به این علت قوای باطنی آنان به تدریج رو به کاهش می گذارد و از توان فکری روحیشان کاسته می شود و متقابلاً در برابر امراض آمادگی بیشتری پیدا می کنند.
ژوزف مورفی
روی آوردن به اعتیاد
به یقین می توان ادعا نمود خطرناک ترین آسیب و ضرری که از منفی نگری نصیب انسان می گردد روی آوردن به وابستگی ها و عادت های بسیار خطرناک و مخرب مواد مخدر، مشروبات الکلی و نظیر این ها می باشد. انسان هنگامی که دنیای درونش را از افکار و اندیشه های ناصواب و منفی محدود سازد، این نگرانی و بی هویتی و عدم اعتماد به نفس و ... باعث آن می شود که شخص برای فرار از این حالت ها به آرامش و یا مثبت اندیشی های کاذب و مقطعی روی آورد تا به شکلی تصنعی و شکننده و در دنیای محدود درون خویش احساس آرامش و رضایت نموده است و افکاری مثبت و خوش بینانه پیدا نماید.
متحمل شدن فقر و شکست
همان طور که گفتیم این ما هستیم که فقر و غنا را در وجود خود معنا می نماییم. گرچه فقر و ثروت هر دو امتحانی برای انسان می باشند، اما این ما هستیم که یا به دلیل کوته فکری و منفی نگری و وابستگی گرفتار بدترین فقر یعنی حقارت و فقر ایمان درون و فقر هویت می گردیم و یا این که با داشتن ایمان، اندیشه و اهدافی والا به ثروتی ماندگار و تأثیرگذار یعنی اطمینان محبوبیت و آرامش درون خواهیم رسید. شکست و پیروزی نیز بر همین منوال نصیب انسان می گردد.
در این جهان با شکوه کسی محکوم به چیزی نیست، حتی محکوم به خوشبختی! بلکه تنها این خود ما هستیم که با توجه به حکمت و مشیت الهی حکم سرنوشت خویش را رقم می زنیم. باید یقین حاصل نمود که نظم و عدل آری! همه به یک اندازه بهره مندیم. در واقع فقر و غنا در نوع و چگونگی مواهب و امکانات نیست و چه بسا افرادی که به ظاهر در اوج ثروت و دارایی نعمات مادی می باشند اما فقیر و حقیرند و در عوض اشخاصی هم هستند که گرچه از لحاظ امکانات مادی و دارایی در فقر به سر می برند اما صاحب ثروت های حقیقی می باشند.
عدم کنترل خود
بدیهی است که افراد خوش بین و مثبت نگر از ثبات شخصیتی و قوام فکری مناسب برخوردارند و به ندرت دچار نوسانات روحی و روانی و تزلزل شخصیتی می شوند. زیرا همیشه حامی و مراقبی آگاه و مهربان همراه خود داشته و اهداف مشخصی را در زندگی دنبال می کنند. اما افراد منفی نگر و بدبین به دلیل نداشتن ایمان لازم و عدم برخورداری از پایگاه و پشتوانه مناسب و دنبال ننمودن برنامه ای مشخص در زندگی خود، در حالات و شرایط مختلف، تغییر رفتارهای گوناگونی را از خود نشان داده و به شدت دچار تزلزل و نوسانات فکری و روحی می شوند و به نوعی کنترل زندگی از کف تفکر و اندیشه شان خارج می گردد.
•    فرد خوش بین مثبت کسی است که همیشه کنترل دارد. بدبین و منفی همیشه خارج از کنترل است و مثل جذر و مد، بالا و پایین می رود؛ نمی تواند ثابت باشد.
بتی شاین
از بین رفتن وجدان و شعور انسان و بروز مشکلات و بیماری های مختلف
هیچ مصیبتی بالاتر از آن نیست که ندای هدایت گر و حمایت گر وجدان انسان که همان ندای خداوندی است در درون قلب و اندیشه اش خاموش گردد. خاموش شدن ندای وجدان یعنی بی هویتی و حقارت و فلاکت انسان یعنی سعی و تلاشی بیهوده.
همان طور که گفته شد منفی نگری از عدم اعتقاد و ایمان به سر منشأ هستی و بارور نشدن قلب و اندیشه از دانش و فرامین رهایی بخش الهی سرچشمه می گیرد. هنگامی که ندای وجدان خاموش و ایمان و اعتقاد ما سست و یا تهی می گردد منفی نگر و یا محدودبین می شویم زیرا این دنیای درون جایگاه وسوسه های آلوده و مخرب شیطان و امیال نفسانی و شهوانی می گردد، و از اطرافی هم هنگامی که منفی نگر هستیم، از وجدان خود و از «او» دور می شویم تا هر کاری را بدون در نظر گرفتن عواقب و جنبه های انسانی آن انجام دهیم که همه این ها باعث بروز بسیاری از بدبختی ها و بیماری های جسمی و روحی می گردد.
مثبت نگری و یا بیداری وجدان یعنی آگاهانه اندیشیدن و آگاهانه زیستن و منفی نگری یعنی در غفلت و تاریکی دست و پا زدن.
•    هنگامی که فکر خسته و فرسوده و دل نگران و پر از تشویش است روح آماده پذیرفتن هر اندیشه نادرست می شود و اینجاست که آثار و تبعات آن در جسم ظاهر می شود و اختلالات اندام واره ها را به دنبال می آورد.
ژوزف مورفی
•    کسی که اندیشه اش کم باشد، سختی اش فراوان است.
امام صادق (ع)
ضعیف شدن ایمان و اعتقاد و در نهایت روی آوردن به کفر، از بین رفتن حس خود باوری و اعتماد به نفس، کوچک شمردن خود، بدبینی به همه چیز و همه کس، غافل شدن از راه حل های مناسب در حل مشکلات، عدم ارتباط صمیمی و مناسب با همنوعان، متکبر شدن، حسادت ورزیدن، روی آوردن به خشم و شهوت و محروم شدن از بسیاری نعمات و لذت ها و آرزوها و اهداف و ... همگی از جمله مضرات خطرناک و ویران کننده منفی نگری در وجود انسان و زندگی او هستند.
دریافت حقیقت (حقایق زندگی)
داشتن توکل و اطمینان به خدا و توجه به اندیشه های والا و متعالی
اگر بتوانیم اندیشه و نیروهای درونی خود را به اندیشه برتر الهی پیوند زده و همیشه و در همه حال به «او» که همیشه و همه جا حامی و هدایت گر ماست اطمینان و توکل نماییم، خواهیم توانست از گزند بسیاری از وسوسه ها و تردیدها نجات پیدا کنیم.
برای رسیدن به اندیشه ای مثبت و روحی آرام و مطمئن لازم است دنیای درون و اندوخته های قلب و اندیشه خود را وسعت بخشیده و آن را با اندوخته ها و اهداف عالی ارتقاء دهیم، لازم است ایمان خود را کامل تر نماییم تا با آگاهی و لازم از جایگاهی مناسب، مشرف بر زندگی و واقعیات آن گردیم. بی گمان هر اندازه تفکر و روح ما بلند و وسیع تر شود به مراتب راحت تر و بهتر خواهیم توانست به پردازش موضوعات و مقابله با مشکلات و سختی های زندگی بپردازیم و بهتر و آسان تر خواهیم توانست زیبایی ها و چشم اندازهای بی نظیر زندگی را نظاره گر شویم.
از طرفی هم روح و اندیشه انسان ارتقا و وسعت نمی پذیرد جز آن که با اندیشه و دانش آسمانی و روح بلند الهی مرتبط گردد. آن روح بلند آسمانی و آن هادی و حامی بی ادعا هیچ گاه به اشرف مخلوقاتش که به «او» توکل نموده اجازه منفی نگری و ناامیدی و نگرانی نمی دهد، زیرا «او» از زبونی و حقارت بندگانش بیزار است و در دریای بی کران هستی او جایی برای ضعف و زبونی نیست.
•    نگذار چیزی تو را آشفته کند؛ نگذار چیزی تو را به هراس افکند، همه چیز می گذرد مگر خدا. خدا به تنهایی کافی است.
سنت ترزاست
•    همواره باید افکار منفی را از خود دور ساخت و به ارزش های معنوی اندیشه های والا و متعالی توجه نمود و آن ها را در محبت و خوشبختی و آسایش و تندرستی خویش سازمان داد.
ژوزف مورفی
یاد خدا و شکرگذاری از او را بر دل و زبان خویش جاری ساختن
یاد و نام خدا را بر دل و زبان خویش جاری ساختن، یعنی رسیدن به آرامش و اطمینان، که این حاصلی جز مثبت اندیشی و اعتماد درون نخواهد داشت. همچنین سپاس و قدر دانی نمودن از «اویی» که تمامی نعمات کوچک و بزرگ را به ما ارزانی داشته، باعث توجه به تمامی نعمات و امکانات موجود و همچنین باعث توجه به «اویی» خواهد شد که این نعمات را در اختیار ما قرار داده است که همه این ها به انسان آرامش و رضایت خاطر می دهند.
•    تمامی افکار منفی را با اشتیاق و خوش بینی از ذهن خود بیرون بریزید، یکی از عبادات مفید برای تکرار روزانه این است: خداوند را شکر کن، زیرا او سراسر نیکی است.
نورمن پیل
•    بهترین نوع مثبت گویی بیان سپاس و شکر از ذات اقدس الله است. پروردگارا از این که موفقیت را در زندگی نصیب من کردی سپاسگزاریم. اگر مرتب به این طرز فکر بیندیشی درباره آن صحبت کنی و به آن عمل کنی نتایج شگفت انگیزی را به بار خواهد آورد.
نیل دونالد والش
معاشرت کردن با افراد مثبت و بزرگ اندیش
اگر نظری به محیط خود بیفکنید مسلماً افرادی را خواهید یافت که از روح و اندیشه ای بالا برخوردارند و زندگی را با توجه به اندیشه بلند و روشن خویش زیبا و با شکوه می بینند. پس سعی کنید هر طور شده با این افراد بیشتر در تماس باشید. هر چند که می توان در اکثر افراد آن روح و چهره مثبت و الهی را شناسایی و مشاهده نمود.
•    هر که با علمای بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد روشن خواهد شد و ذهن و اندیشه اش باز شده و توسعه می یابد و بر معلوماتش افزوده می گردد و به سادگی می تواند دیدگاه دیگران را هدایت کند.
امام حسن مجتبی (ع)
عدم معاشرت با افراد منفی نگر
تا جایی که می توانید؛ سعی کنید در طول تماس های روزانه خود با افراد سطحی نگر و ناامید کمتر مصاحبت کنید و یا در صورت لزوم هنگام مصاحبت با آن ها سعی نمایید به جای تأثیر پذیرفتن بر آن ها تأثیر بگذارید. از طرفی هم سعی نمایید حالت ها، موقعیت ها و ظرفیت های گوناگون مخاطبین خود را در شرایط گوناگون در نظر بگیرید.

•    به هر قیمتی شده از کسانی که افکار منفی دارند دوری کنید. چنین افرادی انرژیتان را هدر می دهند و روحیه تان را تضعیف می کنند.
برایان تریسی
همان طور که در مطالب پیشین، اشاره شد؛ مثبت و زیبا اندیشی زمانی حاصل می شود که انسان و بینش او از امور سطحی و ظاهری عبور نموده و از ارتفاع مناسب به موضوعات زندگی بنگرد، لذا ما هر اندازه سطح بینش و تفکر خود را با کسب دانش زندگی و معاشرت با افراد مثبت و بزرگ اندیش افزایش داده و به مرز آگاهی و آگاهانه زیستن برسیم، حصارهای تنگ و تار منفی نگری را در خواهیم شکست و به سوی نور و روشنایی و وسعت اندیشی رهسپار خواهیم شد.
مهربان بودن با خود
مهربان بودن همان رواست و صادق بودن با خود می باشد. بر همین اساس هرکس، قادر باشد رابطه ای صمیمی با خود برقرار نموده و قدر و منزلت خود را به خوبی بداند بدون شک با خدای خویش و دیگران نیز چنین رابطه ای خواهد داشت و باعث می شود درونش از افکار و امواج مثبت و زیبا آکنده گردد.
اهمیت دادن به قدرت اراده خود
مگر می توان سد و مانعی در مقابل قدرت تسخیر ناپذیر اراده انسان متصور شد. این انسان است که اگر بخواهد و اراده کند کوه ها را نیز از جای برخواهد کند و کل کائنات را به تسخیر خویش در خواهد آورد. فقط کافیست که بخواهد و اراده کند.
اما این قدرت بی نظیر اراده انسان که از روح بلند ایمان و انگیزه سرچشمه می گیرد زمانی در وجودش زنده شده و به حرکت در می آید که به «او» توجه نموده و «او» را همیشه ناظر و حامی خود دانسته و در مسیر اهداف عالی و مشخص، در مسیر رسیدن به «او» در مسیر شناخت خود و نمایاندن قدرت و خلاقیت های خویش و خدمت به همنوع گام بردارد.
قدرت ایمان و تفکر انسان در پیوند و ارتباط با قدرت خالق و انرژی دهنده حقیقی خود جهانی را به تسخیر خود درخواهد آورد.
متکی و مطمئن بودن به استعدادهای خود
این مهم را یقین بدانیم که هر کدام از ما انسان ها (بدون استثناء) دارای یک سری استعدادها و توانایی های منحصر به فرد می باشیم که بنا به لطف و مشیت الهی از طریق ژن و محیط به ما، ارث رسیده است. لذا اگر بتوانیم این توانایی ها خود را شناخته و با بالفعل کردن آن ها نقش آفرینی نموده و حضور مؤثر خویش را در این صحنه نمایش زندگی اعلام نماییم، به طور مسلم به اطمینان و رضایت درون که لازمه مثبت اندیشی است خواهیم رسید. بدین ترتیب اطمینان و باور داشتن استعدادها و توانایی های خود گامی بسیار مهم و کاربردی در رسیدن به درست اندیشی و آرامش درون می باشد.
تحت کنترل درآوردن آنچه که وارد ذهن می شود
قدرت شگرف مغز و اندیشه انسان این امکان را به او می دهد که هر چیز را با اراده و اختیار خویش پذیرفته و آن را وارد ذهن خویش نماید. بدین ترتیب بهتر این است که فقط به خوبی های و زیبایی ها اجازه ورود دهیم و بنا به گفته مولای ما حضرت علی (ع) «چشم و دل خود را به سوی خوبی ها بگشاییم.»
•    شرایطی را که شکل دهنده افکار شما هستند تحت کنترل درآورید. فقط به پیام های مثبت اجازه دهید به ذهن ناخودآگاهتان راه پیدا کند.
برایان تریسی



دور شدن از حسد، کبر، خشم و کینه
از جمله موانع آفت هایی که سد راه تفکر و مثبت اندیشی انسان می گردند و او را از خدا، حقیقت و زیبایی های زندگی دور ساخته و وابسته به ظواهر و محدودیت ها و آلودگی ها می نمایند، حسد، کبر، خشم و کینه است. پس بیاییم حرمت این سراچه دل خویش را بدانیم و آن را از عشق و محبت، از حقیقت و خوبی ها پر نماییم.
حسادت نمودن به زندگی دیگران یعنی ناسپاسی و نادیده گرفتن قدرت و نعماتی که در اختیار داریم. کبر و غرور یعنی انزواطلبی و دوری از «او» و فاصله گرفتن از حقیقت و زیبایی های زندگی، خشم و کینه از عدم تمرکز و توکل و کنترل ننمودن خویش و به نمایش گذاشتن چره ناخوشایندی از خود حاصل می آید.
داشتن رابطه ای خوشایند و صمیمی با دیگران و دیدن جنبه های خوب آن ها
وقتی انسان عشق حقیقی را درک کرده و عاشق «او» می شود، به طور مسلم. عاشق و شیفته تمامی مخلوقات و تمام انسان هایی می گردد که همگی مخلوق اویند تا عشق «او» را در همه جا و همه چیز مشاهده نماید. چه نیکو و زیباست که در برخورد و ملاقات با دیگران، قبل از هر چیز جنبه های مثبت و یا روح الهی را در وجودشان نظاره گر شویم تا بتوانیم از ورای چهره های ناخوشایند برخی از انسان ها آن چهره الهی و انسانی شان را مشاهده نماییم. لذا این امر حاصل نمی آید جز آن که درونمان را زیبا و الهی کنیم.
•    با نقایص دیگران مغز خود را خسته نکنید. با هر کس که ملاقات می کنید فقط جنبه های خوب و مثبت و قوی او را ببینید.
راکسین
•    این عادت را در خود پدید آورید که همیشه جنبه های خوب کارهای مردن را ببینید. مهمتر از آن، این که جنبه های خوب کارهای آنان را همه جا مطرح کنید.
کویلز
بهره بردن از مراقبه (مدیتیشن) و دعا
مهم ترین تکنیک برای غلبه بر منفی نگری و ارتقاء تفکر خود، بهره جستن از مدیتیشن یا تمرین و تقویت فکر است. به جرأت می توان گفت که بدون مدیتیشن زندگی کردن یک اشتباه بزرگ است. مدیتیشن یک نیاز عملی و نظری برای ایجاد قدرت درونی ماست.
«سوآمی شیواناندا» در کتاب سرور الهی چنین می نویسد:
«بدون کمک مدیتیشن بشر نمی تواند به سطح کمال و فرشته بودن خویش دست یابد. بدون کمک مدیتیشن فرد نمی تواند خود را از بند ذهنیات آزاد کند و به رهایی فناپذیری یا جاودانگی دست یابد. مدیتیشن نردبان اسرارآمیزی است که فرد را از زمین به بهشت، از اشتباه به حقیقت، از تاریکی به روشنایی، از درد به سرور، از بی قراری به صلح و آرامش، از جهالت به دانش و از فنا به زوال ناپذیری می رساند.»
بدون شک به خاطر لزوم انکار ناپذیر مدیتیشن در زندگی انسان است که خداوند بزرگ از همان ابتدای خلقت انسان و پیش از اعطا نمودن فرصت زندگی به او، نماز را به عنوان یک مدیتیشن کامل، واجب و لازم نموده است! به صراحت می توان ادعا نمود نماز که در فرهنگ آسمانی به آن تأکید فراوان شده است یک مدیتیشن کامل و یک روش بسیار مؤثر و فراگیر برای غلبه بر هرگونه منفی نگری و ملکه نمودن مثبت اندیشی در ذهن خود می باشد، به شرط آنکه آن را درست و جای آوریم. هنگام نماز است که با جملات و مفاهیمی گسنرده و آرامش بخش ارتباط برقرار کرده و خودمان را به «او» می سپاریم و فقط از او یاری می جوییم! هنگام نماز است که به زوایای شخصیتی خود پی برده و پیوندی جانانه با خالق هستی بخش خویش برقرار نموده و در دریای الطاف بی کران «او» عشق و محبت و کمال و اقتدار و سلامت و امنیت را برای خود و دیگران طلب می نماییم. هنگام نماز است که از حرکت خسته کننده و رنج آور زندگی و محدودیت های آن می ایستیم تا جسم و روح خود را با اندیشه های متعالی و راهبر آشنا کرده و قلب و ذهن خود را از هرگونه آلودگی و منفی نگری و کج اندیشی پاک و زلال سازیم.
دعا و به ویژه دعاهای بعد از نماز نیز یک روش مؤثر برای پیوند روح و فکر خود با منبع و سرچشمه وجود دارد.
رها شدن از گناه
آنچه بین انسان و حقایق و خوبی های، بین انسان و خدا و بین انسان و نیروی درون خویش فاصله ایجاد می کند، گناه است. گناه که حاصل اشتباهات، خطاها و کج اندیشی های انسان می باشد عاملی بسیار مهم و انکارناپذیر در افتادن انسان به دام یأس و نگرانی و منفی نگری و محدود بینی می باشد. گناه کردن یعنی خروج از مسیر حقیقت و روشنایی و خروج از مسیر سلامتی و خودباوری و کمال و مثبت اندیشی. لذا گناه به طور کامل منفی بالفطره است. در واقع هر گناهی که مرتکب می شویم ضعف و منفی نگری را وارد ذهن خویش می نماییم. به همین خاطر رها شدن از گناه که همان توبه کردن و تزکیه نفس و پاک نمودن درون خود و پناه بردن به خالق هستی و نیروی لایزال الهی می باشد، مثبت اندیشی و وسعت نگری و آزادی را برای انسان به ارمغان می آورد، تا انسان سبکبال و آزادانه و دور از دغدغه های بی مورد و دست و پاگیر زندگی (که همگیشان وابستگی و اسارت به همراه دارند) با سر دادن سرود عشق و حقیقت و با امید و اطمینان به خود و خالق خود مسیر رو به رشد و روشنایی زندگی را با لذت و شادابی طی نماید.
تغییر شرایط منفی به مثبت
•    هر فکر منفی را با یک فکر مثبت عوض کنید، با این شگرد صحن ضمیر ناخودآگاه را پاک و مصفا خواهید کرد.
ژوزف مورفی
•    در برخورد با یک موقعیت باید بیشتر به جنبه های مثبت آن و امکاناتی  که می تواند با خود به همراه داشته باشد اندیشید نه به جنبه های منفی و محدود کننده آن.
آنتونی رابینز
خندیدن به موقع و شاد بودن
•    خنده به جا فکر را قوی و بدن را توانا می گرداند.
حضرت محمد (ص


موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب، (روان شناسی)
[ چهارشنبه دوم آذر ۱۳۹۰ ] [ 18:7 ] [ محسن ]
 

مقاله درباره تمرکز حواس و مطالعه

راهکار های تمرکز حواس روش های اصولی برای مطالعه

تمركز حواس: 

يعني عوامل حواس پرتي را به حد اقل رساندن... تمركز هر شخص به نسبت كاهش عوامل حواس پرتي او افزايش مي يابد و بنا به تغييرات موقعيت ذهني و محيطي او تغيير مي كند . بيشتر افراد گمان مي كنند كه تمركز يك امر ذاتي و تغيير آن ناممكن است ، در حالي كه تمركز يك يك امر اكتسابي است و بايد هر روز پرورش و جهت داده شود و هر كس با هوش عادي خود مي تواند به آن دست يابد. پس برقراري تمركز حواس به ميزان كاهش عوامل حواس پرتي بستگي دارد . 
يعني هر چه عوامل مزاحم و مخل تمركز بيشتر باشند توانايي حفظ تمركز حواس كمتر است و بر عكس. لذا حواس پرتي ؛ يعني خارج شدن از روند مطالعه يا جريان كاري و فرو رفتن در افكار و تخيلات و يا انجام كار ديگر. 

منشاء حواس پرتي .....

 

منشاء حواس پرتي 

حواس پرتي يا منشاء ذهني و دروني دارد و يا منشاء بيروني و محيطي. 

              
حواس پرتي دروني و ذهني: عبارت است از اشكالات فكري انسان و انديشه هايي كه موانعي بر سر راه توجه دقيق به مطالعه و تمركز حواس ايجاد مي كنند. اين موقع شامل مواردي از قبيل: درد، رنج، غم وغصه ، نگراني، گرسنگي و تشنگي ، سردي و گرمي ، ترس و خشم و شادي ، سردرد و ... مي باشد. 
حواس پرتي بيروني و محيطي: آنچه كه به محيط پيرامون فرد ارتباط پيدا مي كند و يا تحريكات غير عادي كه توسط حواس مختلف انسان ايجاد مي شوند مانند نور شديد و نور ضعيف ، صداهاي ناهنجار، روشن بودن رسانه اي صوتي و تصويري و نظاير اينها ممكن است فرايند تمركز حواس را با اشكال مواجه كنند. رهايي از حواس پرتي و ايجاد تمركز حواس در افراد مختلف ، متفاوت است و به حالت دروني ، تجربه ها مكان و موقعيت آنها بستگي دارد. .
برخي از افراد اظهار مي دارند كه من آدم كاملا حواس پرتي هستم و برخي ديگر مي گويند نمي توانم تمركز حواسم را به روي كاري حفظ كنم . در حالي كه اين تفكر غلط است و هيچ كس نبايد خود را فردي كاملا حواس پرت يا فاقد تمركز حواس بداند بلكه بهتر است وقتي كه تمركز حواس فردي دچار اختلال شد ، بگويد در اين لحظه و در محيط فعلي حواس پرتي من بيشتر و ميزان تمركزم كمتر است. 
لذا حواس پرتي بيشتر علل دروني دارد و به طبيعت خود فرد، ويژگيها، حالات روحي و رواني، و عادات فردي بستگي دارد.

بي شك حواس پرتي بيروني آسانتر از عوامل حواس پرتي دروني بر طرف مي شود .پس مي توان بدون توجه به عوامل محيطي مانند :
سرو صداي زياد، شلوغ بودن محيط و حتي داخل اتوبوس و هنگام مسافرت تمركز حواس خود را حفظ كرد . اما نمي توان در حال گرسنگي و يا تشنگي شديد نگراني و ناراحتي دگرگوني فكر و انديشه با تمركز مطالعه كرد و يا كار ديگري را با تمركز انجام داد و مطالعات و يا تجربيات زيادي اين موضوع را تائيد كرده است كه يك انسان مي تواند در محل پر سرو صدا و نا آرامي با تمركز و توجه كافي مطالعه كند. 
مير حسني(1369) به نقل از مورگان در يك تحقيق « از افراد خواسته بود طبق فرمول اعدادي را به حروف و بر عكس تبديل كنند . محيط كار آنها به طور متناوب ساكت و پر سرو صدا بود ... دقت عمل به طور قابل ملاحضه اي تحت تاثير قرار نگرفت» و افراد با تمركز كامل به كار خود ادامه مي دادند.

   
روشهاي تقويت تمركز حواس تمركز حواس هنگام مطالعه كليد اصلي و اساسي درك و فهم مطالب است. و كليد اساسي تمركز حواس استفاده از روشهايي است كه باعث تقويت و پرورش ومهارت در برقراري تمركز حواس هنگام مطالعه مي شوند. بنا براين بدون تمركز حواس ممكن است درك و فهم مطلبي كه فقط يك ساعت وقت لازم داشته باشد ، ساعتها وقت بگيرد اما به خوبي فهميده نشود و امر مطالعه بي فايده است و اثر مثبتي نخواهد داشت. لذا كاربرد روشها و فنوني كه به خواننده كمك مي كند تا هنگام مطالعه فعال باشد ، تمركز حواس را تقويت و مهارت فرد را در ايجاد تمركز حواس هنگام مطالعه افزايش مي دهد اين روشها عبارتند: 

1-آمادگي براي مطالعه: 

براي شروع مطالعه ، ابتدا بايستي خود را از جهات گوناگون آماده كرد، زيرا حداكثر آمادگي ، مقدمه اي براي علاقمندي به مطالعه، ايجاد تمركز حواس و يادگيري بهتر مي باشد. منظور از آمادگي پيدايش تمام شرايطي است كه شخصي را قادر مي سازد تا با اطمينان به موفقيت و اعتماد به نفس، به تجربه خاصي بپردازد ، شعاري نژاد«1370» در كتاب ادبيات كودكان اين شرايط را به چهار دسته ي: بدني، ذهني، اجتماعي و رواني تقسيم كرده است. 

   
آمادگي بدني: به رشد و تكامل طبيعي بدن ، تندرستي و نداشتن نقصهاي بدني مربوط است. گاهي وجود بيماريهايي مانند زخم معده، ميگرن، سردرد و نظاير اينها باعث از بين رفتن تمركز حواس و مانع مطالعه فرد مي شود و فرد تا به دست آوردن تندرستي كامل قادر به برقراري تمركز حواس و مطالعه ثمر بخش نيست و انگيزه كافي هم براي مطالعه ندارد. 
آمادگي ذهني: آمادگي ذهني را مي توان از خصوصياتي نظير رشد گوياي سالم ، قدرت تفسيرو تعبير اشكال ، توانايي درك هماننديها و نا هماننديها ميان كلمات و ... شناخت. 
آمادگي اجتماعي: به ماهيت و وسعت تجارب فرد بستگي دارد كه مي توان آنرا با تجربه و تحليل زمينه خانه و خانوادگي ، محيط وسيع اجتماعي كه او در آن تجربه اندوخته است و تربيت پيشين او تعيين كرد. 
آمادگي رواني: آمادگي رواني به شكل پيچيده اي با رشد و تكامل بدني ، ذهني و اجتماعي آميخته است . خستگي، بي قراري ، بي تابي، كوتاهي زمان، دقت نداشتن تمركز در مطالعه ، واكنشهاي منفي نسبت به خود و ديگران ، ضعف اعتماد به نفس و نظاير آنها همگي نشانه نبودن آمادگي رواني ، بدني ،ذهني و اجتماعي دانش آموزان و دانشجويان ، اجراي برنامه هاي آموزشي ، تمركز حواس و فرايند يادگيري را آسانتر و مطلوبتر مي كند. 

2-داشتن علاقه به مطالعه:

مطالعه ثمر بخش از دو عامل متاثراست: يكي علاقه نسبت به مطالب خواندني ، ديگر كاربرد ماهرانه فنون مطالعه نسبت به مطلب خواندني سبب مي شود تا شخص به مطالعه بيشتر بپردازد ، مطالعه بيشتر منجر به بهتر شدن فنون مطالعه مي شود ، كاربرد فنون بهتر ، مطالعه را آسانتر ، سريعتر و لذت بخش تر مي سازد؛ در نتيجه علاقه خواننده نسبت به مطالعه افزايش مي يابد. پس تا زماني كه فرد تمايل يا علاقه به انجام كاري نداشته باشد نمي تواند برانگيخته شود. لذا وقتي خواننده به موضوعي علاقه مند مي شود، خود به خود بر آن تمركز مي كند، بيشتر دقت مي كند و به راحتي مطالب را به حافظه مي سپارد و بعدا هم خيلي راحت به خاطر مي آورد .پس ازعلاقه پيدا كردن نسبت به مطالب، گام بعدي تعيين هدف مطالعه است زيرا هدف زير بناي انجام كاري است و به فعاليت انسان جهت و نيرو مي دهد .
هدف ارزشمند، فرد را به خواستن و طلب كردن وادار مي كند و نيروي لازم را براي فعليت در وي بوجود مي آورد وسبب پيدايش تمركز در او مي شود . لذا هر فرد براي مطالعه بايد هدف مشخصي داشته باشد.« زيرا تعليم و تربيت علم اهداف است و همه بر اين باورند كه بدون داشتن هدف، يادگيري كاري بس دشوار و غير ممكن است» همانطور كه فرانكين معتقد است انسان بدون هدف مانند گلوله اي است كه بدون هدف شليك مي شود . علاوه بر آن مطالعه بدون هدف يكي از عادات غلط مطالعه بشمار مي رود .
مرتضوي زاده (1379) در تحقيقي به اين نتيجه دست يافت كه« شايعترين عادات غلط مطالعه در دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه اين است كه آنان اظهار نمودند اغلب بدون هدف مطالعه مي كنم» پس داشتن هدف و تلاش براي رسيدن به آن يكي از روشهايي است كه توانايي هاي فرد را افزايش مي دهد . به انسان توان و نيروي فوق العا ده مي بخشد. انديشه را فعال مي كند، علاقه فرد را به تحصيل افزايش مي دهد ، اعتماد به نفس را در فرد به وجود مي آورد ، سرعت خواندن را چند برابر مي كند و تمركز حواس را افزايش مي دهد . در واقع تعيين و مشخص نمودن هدف، محرك و انگيزه اي است تا بتوان به كمك آن تمركز حواس را حفظ نموده و از اين طريق مطالب و دانستنيها را فرا گرفت و يادگيري را تحكيم بخشيد. 

3- تعيين زمان و مكان مطالعه:

يكي از راه هاي برقراري تمركز حواس اين است كه مطالعه در آن ساعت از روز انجام گيرد كه براي فرد مناسبتر است. اما تعيين مناسبترين زمان براي مطالعه كاري دشوار است و به عادات فردي بستگي دارد. برخي افراد عادت دارند تا نيمه هاي شب بيدار بمانند و با استفاده از سكوت و آرامش شبانه با خيالي راحت و آسوده مطالعه كنند برخي ديگر عادت دارند شب زود بخوابند و صبح زود از خواب بيدار شوند وبه مطالعه بپردازند. با اين توصيف تعيين زمان و مقدار مطالعه باعث آگاهي از تمام زمينه مطالعه ، برقراري تمركز حواس، عدم سردرگمي، جلوگيري از اتلاف وقت و انرژي و فهم بهتر مطالب مي شود. والتر پارك به نقل از اردبيلي (1377) يكي از متخصصين مهارتي مطالعه دروس دانشگاهي در كتاب خود به نام « چگونه درس بخوانيم؟» چنين مي نويسد:
« موفقيت يا عدم موفقيت شما در تحصيلات دانشگاهي ، مستقيما به اين امر بستگي دارد كه چگونه از وقت خود استفاده مي كنيد ؟ موفقيت در دانشگاه و البته در مقاطع تحصيلي پايين تر نيز بستگي به استفاده اشتباه از زمان دارد .»
«محيط آشناي يك اتاق مشخص، در حين مطالعه موجب انصراف كمتر و تمركز بيشتر حواس مي شود ،زيرا لوزم آن اتاق هر روز پيش چشم شما است و كمتر توجهتان را به خود جلب مي كند . به علاوه اگر هر روز به وقت مطالعه در اتاق معيني بوديد كم كم ذهنتان عادت مي كند كه به محض رسيدن به آن اتاق آماده تمركز حواس و فراگيري شود. » بنا براين ثابت بودن مكان مطالعه و مشخص بودن آن به علت دسترسي به آن و فراهم بودن وسايل مورد نياز از قبيل كتب درسي ، دفاتر، كتاب لغت، خط كش، قلم و نظاير آن جهت مطالعه موجب تمركز حواس بيشتر و آمادگي ذهني هنگام مطالعه مي شود. پس يكي از بهترين راه هاي برقراري تمركز اختصاص دادن يك اتاق مجهز به آنچه لازم داريد ، در موقع مطالعه است. اين اتاق خيلي زود مناسب تمركز و يادگيريتان شده و كار شما را به طور خودكار راحت تر مي كند و بعد برايتان يك عادت مفيد مي شود.
« براي داشتن تمركز به هنگام مطالعه ابتدا بايد خود را از دنياي خارج جدا كنيد و محيط مناسبي براي مطالعه بر گزينيد . چنين محيطي بايد آرام، روشن و داراي هواي مناسب باشد. هيچ چيز به اندازه سر و صدا ، خسته كننده و مانع تمركز حواس نيست. ايجاد محيط كار مناسب، به دليل ايجاد آرامش و شرايط مناسب اهميت دارد و زمينه اي است براي تمركز و دقت» 

4- يادبگير كه بگويي «نه»:

« زمانيكه تصميم گرفتيد بايد مطالعه كنيد اما دوستان يا هم اتاقي هاي شما در خواست مي كنند كه دور هم جمع شويد ؛ هنر گفتن «نه» را در خود تقويت كنيد . اگر اين اراده در شما ضعيف است ، مي توانيد روي در اتاق مطالعه خود بنويسيد « مزاحم نشويد» اگر موفق نشديد مي توانيد كارهاي ديگري انجام دهيد كه نشان دهد شما دوست نداريد كه كسي باعث از هم گسيختن افكار شما شود. 

5- ترك افكار منفي و داشتن افكار مثبت:

مطالعه عميق و يادگيري ثمر بخش وقتي حاصل مي شود كه فرد تصور مثبتي از خود داشته باشد و به خود اعتماد كند . زيرا اعتماد به خود در موفقيت مؤثر است و مهارت را بيشتر و نيرو را افزايش داده و مغز را سالمتر مي كند . وقتي مي خواهيد كاري انجام دهيد از گفتن كلماتي همانند : نمي خواهم ، نمي دانم، نمي توانم بپرهيزيد. جمله « اين كار محال» است را از دفتر زندگي خود خط بزنيد ، ترس و بدگماني و بي ارادگي را از ذهن خود دور كنيد . هرگز به خويشتن اجازه ندهيد كه هيجانات و افكار منفي شما را در خود غرق سازد و تمركز حواس شما را مختل كند. اعتماد به نفس داشته باشيد و پيوسته به نزد خود تكرار كنيد كه قادر به انجام كار هستم ، مي توانم انجام دهم و بايد انجام دهم . بدين طريق تفكر مثبت را در خود پرورش دهيد. 
قوي بودن اعتماد به نفس احساس شعف و شادي را در شما بوجود مي آورد و در حالت شادماني از تمركز حواس خوبي برخورداريد. بهتر فكر مي كنيد، بهتر مطالعه مي كنيد و نتيجه كارتان بهتر مي شود. چنانچه مرتضوي زاده (1379) به نقل از مارگارت كوربت در پايان نامه خود مي نويسد « انسان در بحر انديشه هاي خوشايند حافظه بهتري پيدا مي كند و ذهن در حالت آرامي قرار مي گيرد و ميل به يادگيري را در خود بوجود مي آورد» لذا خود پنداري مثبت مهمترين كمك براي تمركز و يادگيري است اگر بتوانيم تصورات غلط ومنفي را از ذهن خود دور نموده و تصورات مثبت را جايگزين كنيم ، مي توانيم علاقه به مطالعه و يادگيري را در خود ايجاد كنيم چرا كه علاقه به مطالعه شرايط اصلي و اساسي ايجاد تمركز حواس به هنگام مطالعه است .آلفردآدلر روانشناس مشهور ، در دوره جواني در درس رياضي بسيار ضعيف بود .
معلمش اين موضوع را با والدينش در ميان گذاشت آنها باور كردند كه آد لر در درس رياضي صعيف است ، آدلر هم اين موضوع را پذيرفته بود . يكي از روزها كه معلم مسئله اي را روي تخته نوشته بود و شاگردان كلاس از حل مسئله عاجز مانده بودند ، آدلر جواب مسئله را پيدا كرد ، پاي تخته رفت و در ميان حيرت همگان مسئله را حل كرد . فهميد كه توانايي درك و فهم مطالب درس رياضي را دارد ، استعدادش را باور كرد، تصورات مثبت را جايگزين تصورات منفي كرد و از آن به بعد يكي از دانش آموزان ممتاز درس رياضي شد. 

6- طرح سئوال:

طرح سئوال يكي از شيوه هاي مطالعه دقيق و فعالانه است كه در تمام اوقات مطالعه، مفيد است. طرح سئوال پيش از مطالعه دقيق، فرد را وادار مي كند تا به طور فعالانه و با تمركز و دقت كافي و با انگيزه و علاقه به مطالعه بپردازد . طرح سئوال هنگام مطالعه يكي از روشهايي است كه خواننده را فعال و به طور عمقي او را در گير مطالعه مي كند وسبب برانگيختن جديت و تلاش وي به هنگام مطالعه مي شود و فرد براي يافتن پاسخ به سئوالات بايستي تمركز حواس خود را حفظ نمايد ، زيرا در هنگام مطالعه ، نمي توان بدون تمركز پاسخ سئوالات را پيدا كرد. بعد از خواندن مطالب با طرح سئوال مي توان ميزان فراگيري خود را ارزشيابي نموده و به نقاط قوت و ضعف خود پي برد و سبب ايجاد نظر انتقادي نسبت به مطالب در فرد مي شود. خواننده در مطالعات بعدي براي از بين بردن نقاط ضعف خود با دقت و تمركز بيشتري مطالعه مي كند.

7- آگاهي از شيوه هاي صحيح مطالعه و يادگيري:

« برخي از والدين به طور مدام به فرزندان خود مي گويند درس بخوانيد، مطالعه كنيد، ولي هرگز نمي گويند چگونه مطالعه كنيد و روشهاي صحيح مطالعه را نمي دانند» بنابر اين آگاهي از شيوه هاي صحيح مطالعه و يادگيري چون:تند خواني ، عبارت خواني، خواندن اجمالي ، خواندن تجسمي، و ... به خواننده كمك مي كند تا تمركز حواس خود را هنگام مطالعه حفظ نمايند. 
تند خواني :تند خواني باعث توجه و تمركز بيشتر و فهميدن مطالب و در نتيجه باعث يادگيري بهتر مي شود . فكر و ذهن ما قادر است هزاران كلمه را در دقيقه از خود عبور دهد ولي اگر سرعت مطالعه ما پائين باشد، ذهن وقت اضافي مي آورد و ناچار به اين شاخه وآن شاخه مي پرد و در نتيجه حواس پرتي ايجاد مي شود . اما مطالعه سريع و يا تند خواني فرصت جولان به ذهن نمي دهد و سبب برقراري تمركز حواس هنگام مطالعه مي شود. 
عبارت خواني : عبارت خواني يعني خواندن عبارات و جملات به عوض خواندن كلمات . عبارات خواني به نوع ديگري به تمركز حواس كمك مي كند . از اين طريق خواننده بايد با سرعتي كه نزديك به سرعت انديشيدن اوست . بخواند، اگر سرعت آنقدر كم باشد كه ذهن از حالت فعال بودن باز بماند ، احساس دلزدگي ايجاد مي شود و چيزهاي ديگري ذهن فرد را مشغول مي كند و از روند مطالعه خارج مي شود . بنا بر اين اگر سرعت خواندن با سرعت انديشيدن هماهنگ باشد باعث افزايش تمركز حواس مي شود. 
خواندن اجمالي: روش خواندن اجمالي مبتني است بر يك نمونه گيري سريع از نكات اساسي و صرفه نظر كردن از جزئيات، در اين روش خواننده مطالب را سازمان بندي مي كند ، آنگاه هدف از مطالعه خود را مشخص نموده و مقدار زمان مطالعه و ميزان دشواري كتاب را تخمين مي زند و سپس از طريق سئوال كردن كنجكاوي ، علاقه، دقت و تمركز حواس فرد ، افزايش ميابد. 
خواندن تجسسي: منظور از روش تجسسي طرح انواع سئوالات جزئي و كلي و مطالعه عميق و اثر بخش در جهت دست يافتن به پاسخ اين سئوالات است ... كسي كه به دنبال چيزي مي گردد به احتمال بيشتري آن چيز را پيدا مي كند لذا هدف خواندن تجسسي افزايش دامنه تمركز و درك عميق تر معاني است . به همين دليل خواندن خواندن تجسسي تمركز حواس و علاقه فرد را افزايش مي دهد و به او كمك مي كند تا مطالب دشوار را تجزيه و تحليل نموده و آنها را بهتر بفهمد. 
فهميدن مطالب موجب تحكيم آنها در حافظه مي شود پس خواندن تجسسي براي براي غلبه بر تنبلي ، حالت كسلي، پرتي حواس، از طريق تحريك حس كنجكاوي و شركت فعالانه در مطالعه به كار مي رود. 

8- جديت در مطالعه:

به محض نشستن پشت ميز مطالعه خواندن را با جديت شروع كنيد ، چرا كه اگر سريع مشغول به كار مطالعه شويد ، تمركز حواس زود به دست مي آيد « اين ضرب المثل چيني را به ياد داشته باشيد كه: فتح ستارگاني كه هزاران فرسنگ از ما دور هستند با بر داشتن قدم اول امكان پذير است» شك و ترديد حاصلي جز حواس پرتي يا انحراف حواس و تسليم به تخيلات واهي ندارد ، اجازه ندهيد چيزي جز مطالعه ذهن شما را مشغول كند .
با خود تصميم بگيريد تا مقدار زماني را براي مطالعه مشخص كنيد و خود را به مدت زماني خاص محدود كنيد . در اين زمان از مطالعه دست نكشيد ، به مطالعه ادامه دهيد ، اما زمان مطالعه را طولاني نكنيد بيهوده وسواس به خرج ندهيد ، بهانه تراشي نكنيد به خود تلقين كنيد كه فرد با اراده اي هستيد و مي توانيد هر درسي را به خوبي ياد بگيريد. جدي باشيد و با علاقه و انگيزه مطالعه كني تا هنگام مطالعه دچار حواس پرتي نشويد. 

9- استفاده از راهنما:

يكي از شيوه هاي برقراري تمركز حواس، استفاده از يك راهنا نظير ؛ انگشت سبابه، مداد و ... به هنگام مطالعه است . زيرا استفاده از يك راهنما هنگام مطالعه باعث تمركز حواس بهتر ، افزايش سرعت مطالعه، عادت به روان خواندن، جلوگيري از برگشت دوباره خواني و اتلاف وقت و جلوگيري از خستگي چشم و ذهن مي شود. 

10- خط كشيدن زير مطالب مهم:

استفاده از اين روش يكي از شايعترين راهبردي است كه اغلب دانش آموزان و دانشجويان از آن استفاده مي كنند. مرتضوي زاده (1379) در تحقيقي نشان داد « كه شايعترين شيوه به كار رفته از سوي دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه استان كهگلويه و بوير احمد اين بود كه اظهار نمودند هنگام مطالعه زير مطالب مهم خط كشيده و نكات مهم را برجسته مي سازم» . لذا هنگام مطالعه بايد با استفاده از يك مداد ، ايده ها و مطالب مهم و اساسي را علامتگذاري نموده. زيرا براي مشخص نمودن ايده ها و مطالب مهم و اساسي و خط كشيدن زير آنها لازم است با نمركز حواس و دقت خاصي به مطالعه مشغول شد. پس خط كشيدن زير مطالب مهم باعث برقراري تمركز حواس و جلوگيري از حواس پرتي مي شود. 

11- ياداشت برداري هنگام مطالعه:

ياداشت برداري نوعي تكرار درس است كه هم سبب تمركز حواس و هم موجب بيشتر به خاطر سپردن مطالب مي شود . ياداشت برداري خوب ، كاري جدي و فعال است كه با انديشيدن ملازمه دارد ، لذا براي ياداشت برداري بايد هنگام مطالعه فعال بود و لازمه فعال بودن ، داشتن تمركز حواس است و براي برقراري تمركز حواس جهت نوشتن ، هماهنگي چشم و مغز به منزله نوعي يادگيري تجسمي چند بعدي با قدرتي بي نظير است كه تمركز حواس را تقويت نموده و فهم مطالب و سرعت يادگيري را افزايش مي دهد. 
پيشنهادا ت: 1- سعي كنيد با ايجاد انگيزه هاي نيرومند و در نظر گرفتن اهدافي كه برايتان مهم و جالب توجه است نسبت به مطالعه در خود شوق و علاقه ايجاد كنيد. زيرا علاقه داشتن نسبت به موضوعي سبب تمركز حواس در هنگام مطالعه آن موضوع مي شود. 
2-موقعيتهايي كه نمي توانيد در آنها تمركز حواس داشته باشيد ، تجزيه و تحليل كنيد ، احساسات خود را مورد برسي قرار دهيد و بدانيد كه چه عواملي افكار شما را دگرگون مي كنند. افكار منفي و بيمارگونه را از خود دور كنيد و هر موقعيت را تا حدي كه مي توانيد به طور منطقي تعبير و تفسير كنيد. 
3-موضوعهاي مطالعاتي خود را تقسيم بندي كنيد يعني هر موضوعي را كه مي خواهيد مطالعه كنيد، آن را به قسمتهاي كوچكتر تقسيم كرده و به تدريج در زمانهاي مختلفي آنها را مطالعه كنيد.
4-هر وقت مصمم شديد مطالعه كنيد يا كار ديگري انجام دهيد ، بكوشيد بر عزم خود پا بر جا باشيد تا آن كار را به اتمام برسانيد. 
5-زمانهاي مطالعه خود را با فعاليتهاي متنوع تقسيم نمائيد تا اينكه بتوانيد تمركز حواس خود را براي مدت زمان طولاني تري حفظ كنيد و مطالعه را در آن ساعت از روز انجام دهيد كه براي شما مناسب تر است. 
6-استفاده از يك استراحت كوتاه در هر ساعت، انرژي لازم براي حفظ تمركز حواس را براي مدت زماني طولاني تري در اختيار فرد مي گذارد. 
7-هركاري به جاي خويش نيكوست پس برنامه مطالعاتي داشته باشيد و براي هر كاري وقت به خصوص تعيين كنيد. 
8-با آگاهي ازفنون مالعهبكارگيري آنها در هنگام مطالعه در خود ايجاد تمركز كنيد زيرا كاربرد فنوني كه خواننده را در عمل مطالعه فعال مي سازد، كليد اساسي ايجاد تمركز است. 
9-به جاي اينكه بكوشيد دنياي خارج را تغيير دهيد ، خود را تغيير دهيد و لازم نيست كه ديگران ويا رفتار آنها را مطابق دلخواه خويش تغيير داده شوند. 
10-چند برگ كاغذ روي ميز مطالعه خود داشته باشيد و مواردي از افكار منحرف كننده و مزاحم را ياداشت كنيد و بعد از مطالعه نسبت به حل آنها در حد امكان اقدام نمائيد. 
11-ممكن است حواس پرتي شما ناشي از گرسنگي و تشنگي شديد، بي خوابي ، خستگي، و يا علت يا علل دروني ديگري باشد، در چنين موقعيتي هرگز مطالعه نكنيد. 
12-هنگام مطالعه لباس راحتي به تن كنيد ، لباسي كه نه بسيار زبر باشد نه بسيار نرم ، نه بسيار گشاد باشد نه بسيار تنگ . 
13-مطالعه در حالتهايي نظير دراز كشيدن ، به پشت خوابيدن، در حال راه رفتن تكيه زدن به ديوار و امثال اينها مفيد نمي باشد. زيرا در چنين موقعيتهايي نمي توان تمركز حواس خود را حفظ نمود ، بنا بر اين هنگام مطالعه سعي شود خم شدن كمر عادت نشود و فاصله كتاب تا چشم سي سانتيمتر باشد. 
14-محركهاي محيطي از قبيل صداي راديو، تلوزيون، تلفن، و... كه باعث حواس پرتي شما مي شوند از موقعيت مطالعه خود حذف كنيد.
15-بهترين وضعيت براي درس خواندن نشستن پشت ميز مطالعه مي باشد و بدترين وضعيت درازكش مي باشد چرا كه در اين وضعيت، فرد سريع از حال و هواي مطالعه خارج مي شود و تمركز حواس خود را از دست مي دهد. 
16-محل مطالعه بايد از هر نظر مانند نور ، دما، درجه، حرارت و ... مناسب باشد.
17-انگيزه بسيار بالايي براي مطالعه داشته باشيد زيرا افرادي كه داراي انگيزه بسيار بالايي هستند مي توانند تمركز حواس خود را براي چندين ساعت حفظ كنند. 

 


موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب
[ یکشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۰ ] [ 17:27 ] [ محسن ]
 

داستان شیخ صنعان

 

         حکایت و داستان عاشق شدن شیخ صنعان یکی از داستانهای عرفانی زیباست که اصل داستان در کتاب تحفه الملوک امام محمد غزالی آمده است و شیخ فریدالدین عطار این داستان را به زیبایی تمام در کتاب منطق الطیر به نظم کشیده است. از دیگر کسانی که به نظم این داستان پرداخته اند می توان به وحدت هندی از عرفای قرن سیزدهم اشاره کرد.

بنا دارم به یاری خداوند در چند قسمت با استفاده از اثر عطار و وحدت هندی این داستان را برای دوستان عرضه کنم انشاالله موجب بهره و لذت گردد.

   صنعان در اصل سمعان بوده است و گویند نام دیر و خانقاهی در نزدیکی شهر دمشق سوریه بوده است. این شیخ نامش عبدالرزاق بوده و مقام والایی در عرفان داشته و صاحب مریدان و شاگردان فراوانی بوده است:

شیخ سمعان پیر عهد خویش بود                        در کمال از هر چه گویم بیش بود

شیخ بود او در حرم پنجاه سال                          با مرید چارصد صاحب کمال

هم عمل هم علم با هم یار داشت                        هم عیان هم کشف هم اسرار داشت

هر که را بیماری و سستی یافتی                      از دم او تندرستی یافتی

خلق را فی الجمله در شادی و غم                      مقتدائی بود در عالم علم

                                                                          منطق الطیر

که در ام القری از اهل قرآن                          فقیهی بود نامش شیخ صنعان

دل او کاشف اسرار توحید                            ضمیرش مظهر انوار توحید

مر او را بود در اقلیم امکان                          مرید چارصد از اهل عرفان

                                                                         وحدت

شیخ صنعان که چنین جاه و مقام و مرتبه ای در کمالات داشت چند بار در خواب دید که در ولایت روم بتی را سجده می کند و چون بیدار شد به نور یقین دانست که خطر و امتحان بزرگی در پیش است و چاره ای ندارد و باید به سفر روم برود. پس عزم روم نمود و چهارصد شاگرد و مریدش نیز به پیروی او در سفر به ولایت روم همراه او شدند.

زمانی که شیخ به روم رسید ناگهان بنا و عمارت با شکوهی را مشاهده کرد که دختر ترسا و مسیحی در کنار پنجره آن عمارت نشسته بود دختر ترسا آنقدر زیبا بود که آفتاب بر جمال او حسد می ورزید و هر کس عاشق او می شد از شدت اشتیاق و عشق قبل از رسیدن به او جان تسلیم می کرد:

 

از قضا را بود عالی منظری               بر سر منظر نشسته دختری

دختری ترسا و روحانی صفت             در ره روح اللهش صد معرفت

هر دو چشمش فتنه عشاق بود              هر دو ابرویش بخوبی طاق بود

لعل سیرابش جهانی تشنه داشت           نرگس مستش هزاران دشنه داشت

                                                                            منطق الطیر

دختر ترسا با دیدن شیخ نقاب پس می زند و شیخ با دیدن چهره بی نقاب دختر تمام وجودش از عشق آتش می گیرد و عشق آن زیبارو تمام هستی و ایمان و مقام و شهرت شیخ صنعان را به غارت می برد:

 

دختر ترسا چو برقع بر گرفت               بند بند شیخ آتش در گرفت

عشق دختر کرد غارت جان او              کفر ریخت از زلف بر ایمان او

شیخ ایمان داد و ترسائی خرید               عافیت بفروخت رسوایی خرید

 

شاگردان شیخ چون این حالت را دیدند شروع به نصیحت شیخ کردند اما هیچ فایده نداشت زیرا نصیحت در عاشق آشفته دل و درد بی درمان عشق هرگز اثر نمی کند:

عاشق آشفته فرمان کی برد                  درد درمان سوز درمان کی برد

                                                                 منطق الطیر

 

 

 

  و شیخ  بی دل و بی قرار در کوی دلدار ساکن می شود و یارانش به دلداری او می پردازند:

یکی از یارانش گفت ای شیخ بزرگ برخیز و غسلی کن و این اندیشه بد را از دل بران و شیخ می گوید امشب صدها بار با خون جگر غسل نموده ام:

 

هم نشینی گفتش ای شیخ کبار                  خیز، این وسواس را غسلی برآر

شیخ گفتش امشب از خون جگر               کرده ام صد بار غسل ای بی خبر

 

مرید دیگری می گوید شیخ بزرگ تسبیحت را کجا افکندی و شیخ پاسخ می دهد تسبیحم را دورافکندم تا زنار بر بندم( زنار کمر بند مخصوص مسیحیان بوده تا از مسلمانان باز شناخته شوند)

آن دگر یک گفت تسبیحت کجاست                کی شود کار تو بی تسبیح راست

گفت تسبیحم بیفکندم ز دست                       تا توانم بر میان زنار بست

 

و یکی از مریدانش می گوید شیخا بر خیز و دست از این کار عاشقی بردار و نماز بگذار و شیخ در جواب می گوید:صورت آن یار زیبا را نشانم دهید تا رو به محراب صورتش دایما نماز بگذارم:

آندگر یک گفت ای دانای راز                        خیز خود را جمع کن اندر نماز

گفت کو محراب روی آن نگار                        تا نباشد جز نمازم هیچ کار

 

و هر یک از مریدان به تناسب حال نصیحت در خور نمودند و پاسخ مناسبتری شنیدند و شیخ با این پاسخها نشان داد که عشق او به دختر ترسا بسی کاری است و او قصد کنار نهادن این عشق را ندارد. و ساکن کوی دلدار می شود.

 از دیگر سو دختر ترسا  با دیدن این وضعیت از خدمتکارانش می خواهد که از حال شیخ جویا بشوند و بپرسند که درد و گرفتاری او از کجاست و اگر او نیازمند مال و منال است به او مال بدهید. اگر بیمار است طبیب برایش خبر کنید و اگر گناهکار است من برایش از حضرت مسیح شفاعت می طلبم اما اگر عاشق است دلدارش را خبر کنید چونکه علاج عشق نه در دست ماست و نه در دست حضرت مسیح  زیرا درد عشق را فقط دلدار می داند و فقط او قادر به درمانش است:

اگر از عشق باشد مضطرب حال                  ز معشوقش خبر گیرید احوال

و لکن چاره اش در دست ما نیست                دوای او در این دارالشفاء نیست

بگوییدش به صد رفق و مدارا                     که ناید  چاره عشق از مسیحا

بود درگاه دلدارش سزاوار                          که رنج دل نداند غیر دلدار

                                                                     وحدت هندی

اما هر چند آن نگار زیبا رو خود را در ظاهر به بی خبری زده بود اما دلش از جان شیخ آگاه بود و تجاهلش نیز از روی ناز محبوبی بود:

اگر چه ناز محبوبی به سر داشت                           به او از راه دل لطفی دگر داشت

                                                                                    وحدت

و چنین بود که شیخ نزدیک به یک ماه در کوچه ترسا زاده نشست و حتی با سگان کویش هم نشین شد تا دختر بر بالینش آمد و خودش از حال شیخ جویا شد و شیخ به عشق دختر اقرار نمود و گفت که دلم از دوریت خون است چشمانم چون ابر در بارش است و وجودم از عشق تو بی قرار است.

دختر ترسا از روی ناز و تکبر پاسخ داد که تو پیری و از شدت پیری بی عقل و خرف گشته ای. لباس عشق برازنده تو نیست  تو باید در تدارک کافور و کفن باشی.

شیخ پاسخ می دهد هر چه دلت می خواهد بر من بگو اما بدان که عشق پیر و جوان نمی شناسد و عشق بر هر دل بنشیند  آن دل را آشفته می سازد:

عاشقی را چه جوان چه پیر مرد                 عشق بر هر دل که زد تاثیر کرد

                                                                                   عطار

دختر ترسا می گوید اگر تو در عشقت مردانه ایستاده ای باید چهار شرط را بجا آوری و آن چهار شرط عبارتند از:

    

بت پرستی کن، قرآن  بسوزان،شراب بنوش و ایمانت را کنار بگذار:

سجده کن پیش بت و قرآن بسوز                   خمر نوش و دیده را ایمان بسوز

شیخ گفت:

شراب می نوشم اما آن سه کار دیگر را نمی توانم . دختر ترسا گفت کسی که هم رنگ یارش نباشد او یار نا صادق است پس اگر تو در عشق به من صادقی باید اسلام را کنار گذاری و دین من را قبول کنی و شیخ قبول کرد

شیخ را به شرابخانه بردند و شیخ از یک سو با نوشیدن شراب و از سوی دیگر از جمال دختر ترسا چنان مست شد  که نزدیک بود دستش را در گردن ترسا زاده کند که دختر گفت اکنون اگر قصد داری به من برسی باید به دین من اقرار نمائی و شیخ چنان کرد و شیخ را به دیر ترسایان بردند و شیخ جامه اسلام کنار نهاد و مسیحی گشت و زنار بست و همه آنچه را که می دانست از قرآن و اسلام همه را به کلی فراموش کرد

شیخ چون در حلقه زنار شد                       خرقه آتش در زد و در کار شد

دل ز دین خویشتن آزاد کرد                        نه ز کعبه نه ز شیخی یاد کرد

  آنگاه رو به دختر ترسا کرد و گفت : ای دلبر زیبا هر آنچه خواستی انجام دادم . شراب نوشیدم و بت پرستی کردم و بلایی از عشق بر سرم آمد که هیچکس نبیند.از عشق تو بود که همه رازهای سینه ام و گنجینه معرفتم از بین رفت و اکنون چون کودکان نو آموز مکتب شده ام و انگار تازه الفباء می آموزم و ابجد می خوانم:

ذره عشق از کمین در جست جست                       برد ما را بر سر لوح نخست

تخته کعبه است ابجد خوان عشق                         سرشناس غیب سرگردان عشق

و اکنون من وصل تو را می خواهم و این همه کار را به امید وصل تو و رسیدن به تو انجام داده ام

وصل خواهم و آشنایی یافتن                     چند سوزم در جدایی یافتن

دگر بار دختر ترسا گفت که کابین و مهریه من بسیار سنگین است و من سیم و زر زیاد می طلبم و تو بی چیزی بهتر است از عشق من درگذری.

شیخ گفت اینهمه مرا دردسر نده و بهانه تراشی نکن نمی بینی که به خاطر تو دین و ایمان و دوستانم را از دست داده ام آیا این چنین رفتاری با من درست است؟

ترسا زاده که او را مرد کار و جدی یافت گفت پس به جای مهریه من باید یکسال خوکبانی و خوک چرانی کنی تا آنگاه به من برسی. شیخ یک سال تمام خوک چرانی کرد:

رفت پیر کعبه و شیخ کبار                  خوک وانی کرد سالی اختیار

یاران شیخ با دیدن حال و روز شیخ او را ترک نموده و به جانب کعبه روان شدند در کعبه یکی از شاگردان شیخ که با او نبود از شاگردان دیگر حال شیخ را پرسیدند و شاگردان همه ماجرا را تعریف نمودند. آن شاگرد کعبه نشین ناراحت گشت و گفت اگر شما با شیخ خود همرنگ بودید باید هر چه او می کرد پیروی می کردید و با او زنار می بستید و مسیحی می شدید. پس شرم بر شما که شیخ خود را رها نموده اید.شاگردان پاسخ دادند که ما خواستیم تا با شیخ همراه و همگام شویم اما او قبول نکرد و به ما گفت دنبال کار خویش رویم.

آن مرید کعبه نشین گفت گرچه از در شیخ باز گشته اید اما از در حق نباید برید و باز گشت پس :

گرچه از شیخ خویش کردید احتراز               از در حق ارچه می گردید باز

  و شاگردان به اشاره آن مرید خاص چهل شبانه روز به تضرع و دعا و چله نشینی پرداختند تا دوباره شیخ خود را بازیابند.سر انجام پس از چهل شبانه روز زاری و التماس ، آن مرید خاص در حالت رویاء و شهود  حضرت مصطفی(ص) را دید و به دامنش در افتاد که ای رهنمای عالمیان به خاطر خدا شیخ ما را از گمراهی نجات بخش. حضرت پیامبر پاسخش می دهد که به خاطر همت عالی تو که برای رهایی شیخ به خداوند توسل جستی شیخ را رها نمودم. گرفتاری شیخ از آن جهت بود که از دیر باز غباری در وجود شیخ بود که او را گرفتار نموده بود و من شفاعتش کردم تا توبه نمود و آن غبار از میان رفت و او توبه کرد و از گناه پاک گردید.

 

           آن مرید خاص با شنیدن مژده رهایی شیخ توسط حضرت مصطفی از شادی مدهوش گشت و به همه مریدان دیگر مژده داد و همگی عازم محلی شدند که شیخ در آنجا خوکبانی می کرد. شیخ با دیدن یاران از خجالت جامه درید اما یاران به دلداری او برخاسته و گفتند امروز روز شکر و سپاس است و نه غم و پشیمانی. و شیخ دوباره غسلی کرد و از نو مسلمان گشت و همگی عازم کعبه گشتند.

از آنسو دختر ترسا در خواب دید که آفتاب با او در سخن آمد و گفت در پی شیخ روان شو و دین او پذیر و تو که او را پلید نموده بودی به دست او پاک شو.

دختر ترسا چون از خواب برخاست جانش را پر درد یافت و احساس عجیبی پیدا کرد. چاره ای نبود جز اینکه در پی شیخ روان گردد.

با دل پر درد و شخص ناتوان                 از پی شیخ و مریدان شد روان

او در حالیکه به دنبال شیخ سر از پا نمی شناخت با خداوند راز و نیاز می کرد و می گفت:

خداوندا مرد راهت را من راه زدم و از راه بردم اما تو مرا از راه مبر که من نادان و غافل بودم. خداوندا دریای خشم و قهرت را فرو نشان چرا که من ندانستم و خطا کردم.

   از درون به شیخ الهام شد که دختر ترسا از دینش برون شده و به راه باز آمده است و این زمان به دستگیری نیاز دارد. شیخ دوباره چون باد به سرعت به عقب و در پی دختر روان شد. مریدان دوباره دچار نگرانی شدند و بیم از آن یافتند که شیخ باز دین و ایمانش را از دست بدهد.

جمله گفتندش ز سر بازت چه بود                  توبه و چندین تک و تازت چه بود

بار دیگر عشق بازی می کنی                      توبه ای بس نا نمازی می کنی

  شیخ در پاسخ مریدان ، حال دختر را با آنان بگفت و هر که شنید از حال رفت. شیخ با یاران به عقب برگشتند تا به آن دختر دلنواز رسیدند. دختر چنان پریشان گشته بود که انگار مرده ای بر روی زمین بود. دختر با دیدن شیخ خود مدهوش گشت و از حال رفت و شیخ با اشک چشم بر صورتش آب افشاند . زمانیکه دختر به هوش آمد گفت از شرمساری تو جانم آتش گرفته است و بیش از این توان در بیراهه رفتن را ندارم . من را توبه ده و آئین اسلام را بر من عرضه نما.

  دختر چنان ذوق ایمان در دلش جاری گشت که توان ماندن در این جهان را از دست داد و با شیخ الوداع نمود و جان تسلیم کرد:

گفت شیخا طاقت من گشت طاق             من ندارم هیچ طاقت در فراق

می روم زین خاندان پر صداع               الوداع ای شیخ عالم الوداع

گشت پنهان آفتابش زیر میغ                  جان شیرین زو جدا شد ای دریغ

قطره ای بود او در این بحر مجاز          سوی دریای حقیقت رفت باز

جمله چون بادی ز عالم می رویم           رفت او و ما همه هم می رویم

زین چنین افتد بسی در راه عشق           این کسی داند که هست آگاه عشق

                                    پایان


موضوعات مرتبط: چراغ راه، نکات خواندنی، خلاصه کتاب
[ سه شنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۰ ] [ 14:21 ] [ محسن ]
 

  • زمینه روانشناسی هیلگارد (ویرایش ۱۴)-آخرین کار ترجمهٔ دکتر بهزاد که در اردیبهشت ۱۳۸۶ چاپ شد. منبع : روزنامه شرق ، ۲۵ تیر ۱۳۸۶ http://www. ...
    ۱۱ کیلوبایت (۱٬۰۹۴ کلمه) - ‏۲۹ آوریل ۲۰۱۱، ساعت ۱۸:۲۳
  • فصل | کتاب زمینهٔ روان‌شناسی | نویسنده هیلگارد، ارنست روپیکوت | ترجمه حسن رفیعی | ناشر ارجمند | چاپ سوم | شهر تهران | کوشش | ویرایش | صفحه ...
    ۱۴ کیلوبایت (۱٬۳۸۷ کلمه) - ‏۲۳ ژوئن ۲۰۱۱، ساعت ۰۰:۱۲
  • ریتال ل.اتکینسون؛ ریچارد س.اتکینسون؛ ارنست ر.هیلگارد (۱۹۸۳).زمینه روان شناسی. جلد اول، ترجمة محمد نقی براهنی و همکاران(۱۳۶۶)، چاپ هفتم، ...
    ۹ کیلوبایت (۸۵۱ کلمه) - ‏۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۲۲:۰۹
  • منبع: زمینۀ روان شناسی هیلگارد، ویراست ۱۵، سوزان نولِن-هوکسِما. ترجمۀ دکتر حمزه گنجی، نشر ساوالان ۱۳۹۰ رده:افسانه‌های شهری. ...
    ۴ کیلوبایت (۴۱۸ کلمه) - ‏۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۰۵:۰۸
  • زمینه روانشناسی هیلگارد-جلد اول-اتکینسون-ترجمه براهنی و همکاران-تهران-نش رشد-۱۳۸۱ آسیب‌شناسی روانی-حسین آزاد-تهران-نشر بعثت-۱۳۶۷ ...
    ۴ کیلوبایت (۳۳۱ کلمه) - ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۱۱:۱۱
  • پیوند به بیرون : زمینه روانشناسی هیلگارد-جلد دوم. | همچنین | :عشق، مفاهیم علمی و اجتماعی، محمد علی احمدی، تهران،1384، انتشارات آستان . ...
    ۳۶ کیلوبایت (۳٬۶۲۰ کلمه) - ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۰۸:۱۲
  • هیلگارد، ۱۹۸۳، ترجمة محمد نقی براهنی و همکاران، ۱۳۶۶، چاپ هفتم، انتشارات رشد، تهران، صفحه ۳۵.
    ۴۶ کیلوبایت (۴٬۳۹۸ کلمه) - ‏۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۱، ساعت ۰۳:۵۸

موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب، (روان شناسی)
[ دوشنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۰ ] [ 13:5 ] [ محسن ]
 

17 اصل کار تیمی از نظر جان ماکسول

اصل 1 - اعضا سازگار و انعطاف پذيرند

- آموختن را دوست دارند.

- احساس امنيت می کنند.

- خلاق هستند و هنگام دشواری ها راهی می يابند.

- خدمت به ديگران را دوست دارند.

 

اصل 2 - اعضا همدست و همدل و هم داستانند

چهار تحول بايد رخ دهد تا همکاری اعضای تيم توام با همدلی شود؛

- تحولی در برداشت و بينش

- ايجاد نگرش نوين

- تغيير کانون توجه

- انديشيدن به نتيجه

 

 

اصل 3 - اعضا تعهد پذيرند

- تعهد در گير و دار سختی خود را نشان می دهد.

- تعهد و استعداد ربطی به هم ندارند.

- تعهد بر اثر انتخاب ايجاد می شود نه بر اثر شرايط.

- تعهدی که بر پايه ارزش ها باشد پايدار می ماند.

 

چگونه می توان متعهد باقی ماند؟

هر گاه تصميم های خود را بر پايه ارزش های محکم زندگی خود گرفتيم،  حفظ تعهد در بلند مدت آسان تر می شود، زيرا لزومی ندارد که پيوسته ميزان اهميت آن را بسنجيم.

لازم است تعهد و ارزش های خود را به هم گره بزنيم.

 

اصل 4 - اعضا  با هم ارتباط برقرار می کنند

- اعضای تيم هر قدر بيشتر يکديگر را بشناسند و هدف های تيم را بهتر بدانند تفاهم بيشتری پيدا می کنند.

- تفاهم که بيشتر شود همکاری هم بيشتر می شود.

 

اصل 5 - اعضا ، لايق و با کفايت هستند

ويژگی های مشترک آدم های لايق عبارتند از ؛

- تعالی طلب هستند.

- با متوسط نمی سازند؛ کار را که کرد ؟ آن که تمام کرد.

- به جزئيات می پردازند.

 

اصل 6 - اعضا برای همديگر قابل اعتماد هستند

آنچه  يک فرد را مورد اعتماد می نمايد؛

- انگيزه های اصلی

- احساس مسئوليت

- فکر کردن و هوشياری

- پايداری

 

اصل 7 - اعضا انضباط دارند

هر عضو تيم بايسته است انضباط را در 3 حوزه دارا باشد؛

- انضباط انديشيدن

- انضباط احساسات و عواطف

- انضباط در اقدام و عمل

 

اصل 8 - ياران ، تيم را بالا می کشند

ويژگی يارانی که راه رشد تيم شان را می گشايند؛

- يارانِ تيمی خود را قدر می شناسند.

- ارزش های ياران تيمی را ارج می نهند.

- قدر و منزلت ياران تيمی را بالا می برند.

- کسی که به ديگران پر و بال می دهد ، اول خود پر و بال می گشايد.

 

اصل 9 - اعضا نسبت به کار گروهی مشتاق هستند

- خود شعله اشتياقشان را می افروزند.

- احساس را در خويش بر می انگيزند.

- به کار خود اعتقاد دارند.

- با افراد شايق حشر و نشر می کنند.

 

اصل 10 - اعضا ، قصد و هدفی متناسب دارند

- هدفی برمی گزينند که ارزش صرف عمر داشته باشد.

- ضعف ها و قوت های خود را می شناسند.

- مسئوليت های خود را اولويت بندی می کنند.

- ياد می گيرند که بتوانند نه بگويند.

 

اصل 11 - اعضا برای خود رسالت مشخصی قائل هستند

- از ويژگی های يک تيم موفق آن است که اعضای آن در راستای رسالت مشخصی در تلاش هستند.

- اين رسالت ( ماموريت ) مشخص ، می تواند در راستای اهداف کل گروه باشد يا در جهتی ديگر باشد که از جمله وظايف مديران گروه همسو نمودن اين ماموريت ها با اهداف گروه و بهره گيری مثبت از آنهاست.

 

اصل 12 - اعضا ،  آماده و مهيای فعاليت هستند

- بدون ترديد اگر تمامی اعضای يک تيم در انجام وظايف خود سستی و کاهلی را سرلوحه امور قرار دهند ، نمی توان از آن تيم توقع نتايج مثبتی داشت.

- ضرورت دارد اعضای تيم آمادگی لازم برای فداکاری در راستای اهداف تيم خود را داشته باشند.

 

اصل 13 - اعضا در پي ارتقا و تعالی خويش هستند

- بدون تعالی تک تک اعضا نمی توان تيم را متعالی نمود.

- تيم متعالی نمی تواند اعضای غير متعالی را در خود بپذيرد.

 

اصل 14 - اعضا برای حل مشکلات تلاش می کنند

- مشکلات را به درستی می شناسند.

- مشکلات را به دقت تجزيه و تحليل می کنند.

- با خلاقيت و پشتکار برای حل مشکلات اقدام می کنند.

 

اصل 15 - اعضا ،  پيگير و مقاوم هستند

- غلبه بر مقاومت ها و تلاش برای مديريت تغييراتی که اتفاق می افتند، نيازمند عزم جدی و پيگيری و مقاومت تک تک اعضای تيم است.

 

اصل ۱۶:اعضابا یکدیگر می جوشند.

ارتباط چسب پیوند دهنده اعضای تیم است.

در ارتباط تیمی باید به ۵ نکته توجه شود:احترام متقابل،تجربه های مشترک،اعتماد،بده و بستان و سود مشترک

 

اصل ۱۷:یاران تیم از خود گذشته اند.جایی که تیم باشد منی در کار نیست.برای این منظور:

-بخشنده و گشاده دست باشید

-سیاست بازی را کنار بگذارید

-وفادار باشید

-به وابستگی متقابل بیش از استقلال ارج نهید.

 


موضوعات مرتبط: ارتباطات، خلاصه کتاب
[ سه شنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۰ ] [ 12:6 ] [ محسن ]
 

تن آرامی یا ریلکسیشن (Relaxation) و تاثیر آن در مطالعه موفق

همان طور که خود شما می دانید، هیچ چیز به اندازه آرامش در تمرکز فکر نقش مؤثر ندارد. هرچه آرامش جسمی و ذهنی شما بیشتر باشد، به همان نسبت تمرکز فکرتان بیشتر خواهد بود.

تن آرامی یا ریلکسیشن (Relaxation)، تکنیکی است برای آرام سازی عضلات بدن. از آنجا که بین ذهن و تن ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، هرچه که شما در جسم خود آرامش بیشتری برقرار می کنید، در ذهنتان نیز آرامش بیشتری برقرار می شود. اغلب کسانی که از عدم تمرکز فکر، شکوه و شکایت می کنند در حقیقت از افکار مزاحم ذهنی خود می نالند و همیشه می پرسند با این افکار مزاحم که ذهن ما را اشغال کرده، چه کار کنیم؟
واقعیت این است که شما به طور ارادی و آگاهانه نمی توانید این افکار مزاحم را از ذهن خود خارج کنید و از شر آن راحت شوید. اما می توانید آزادسازی و آرام سازی ذهن خود را از راهی غیر مستقیم انجام دهید. از آنجا که هر فکری (به ویژه افکار منفی مزاحم) عضلات را منقبض می کند، ما می آییم عضلات را آرام می کنیم و تنش و انقباضشان را از بین می بریم. در نتیجه این کار، افکار منفی خود به خود از ذهن ما خارج می شوند. اساس تن آرامی همین است: آرام سازی عضلات با قصد ایجاد آرامش و خلأ ذهنی. چرا که هرچه میدان فکری خالی تر باشد، تمرکز و توجه بر یک موضوع خاص، آسانتر می شود.

تن آرامی، غالباً به سه شکل انجام می شود:

۱. آرام سازی بدون ایجاد تنش

۲. آرام سازی پس از ایجاد تنش

۳. ریلکس پیشرونده یا تجسمی

در روش آرام سازی بدون ایجاد تنش، شما به تک تک عضلات خود فرمان “آرام باش” می دهید.

البته فرمان شما به ترتیب به این عضلات القا می شود:

۱. پای راست

۲. پای چپ

۳. دست راست

۴. دست چپ

۵. شکم وکمر

۶. سینه و کتفها

۷. صورت

۸. پوست سر

ما هیچ وقت یکباره بدن را شل نمی کنیم؛ این کار، کم تأثیر و تا حدی نادرست است. ذهن ما فرمانهای کلی را نمی پذیرد. وقتی می گوییم: “بدن من، به تمامی شل و راحت شو”، مغز در صدد اجرای این فرمان بر می آید. اما چون این فرمان خیلی کلی است، مغز در انجام آن کاملاً موفق و مؤثر نیست و بنابراین از آن سر باز می زند. مغز ما فرمانهای جزیی و مشخص را بهتر می پذیرد. هرچه فرمان جزیی و مشخص تر باشد، پذیرش و اجرای مغز بهتر خواهد بود. دقیقاً به همین دلیل است که ما عضلات را به هشت گروه تقسیم کردیم و به طور جداگانه به هر گروه فرمان راحت باش دادیم. حتی برخی از یوگیها، ریلکسی را پیشنهاد می کنند که فرمانها در آن به مراتب جزیی تر است: ابتدا انگشت کوچک پا، بعد پاشنه، قوزکها و . . . را شل می کنیم تا به بالای صورت برسیم. با وجود این که این ریلکس تأثیری عالی و نتیجه ای فراوان دارد، ما آن را به شما توصیه نمی کنیم چرا که طولانی بودنش ممکن است برای شما که تازه می خواهید به طور جدی این تمرینات را دنبال کنید، خسته کننده به نظر برسد.

برای این که هم از فرمانهای کلی اجتناب کرده باشیم و هم از آن تمرینهای بسیار جزیی و خسته کننده، ما پس از قرار گرفتن در وضعیت مطلوب – که جلوتر آن را توضیح می دهیم – عضلات را در هشت مرحله شل می کنیم. به این ترتیب:

۱. پای راست خود را از انگشتان تا کمر در ذهن خود مجسم کنید. آن را احساس کنید و فرمان شل شدن بدهید: “پای راست من، راحت و آرام شو.” هر جا که انقباض و تنشی احساس می کنید به طور ارادی آن را شل کنید و به خود تلقین کنید: “پای راست من لحظه به لحظه شل تر و آرامتر می شود.” اکنون انبساط و شل بودن و آرام بودن را در پای راست خود حس کنید.

۲. پای چپ خود را به همان صورت مجسم و احساس کنید. فرمان دهید: ” پای چپ من راحت و آرام شو.” به طورارادی پای چپ خود را شل تر و شل تر کنید و به خود تلقین کنید که لحظه به لحظه چنین می شود. پای چپ ِ آرام شده و شل شده ی خود را احساس کنید.

۳. اکنون هر دو پایتان در نهایت راحتی و آسودگی است. ذهن خود را متوجه دست راست خود کنید. از انگشتان تا شانه را در ذهن خود ببینید و فرمان دهید: “دست راست من منبسط و آرام شو.” دست راست خود را شل کنید و به خود بگویید که لحظه به لحظه شل و شل تر می شود.

۴. حالا دست چپ خود را به همان صورت مجسم کنید و فرمان دهید: “دست چپ من راحت و آرام شو.” ببینید که دست چپ شما هر لحظه آرام تر و شل تر می شود.

۵. حالا عضلات شکم، پهلوها، پشت و کمر خود را دور تا دور مجسم کنید و فرمان دهید: “عضلات شکم و پشت من، سنگین و آرام شوید.” به خود تلقین کنید که عضلات شکم و پشت شما هر لحظه شل و آرام می شوند و به طور ارادی عضلات شکم و پشت شما هر لحظه شل و آرام می شوند و به طور ارادی عضلات پشت و شکم خود را شل کنید.

۶. حالا نوبت به عضلات سینه و پشت کتفها می رسد. مجسم کنید و فرمان ذهنی بدهید و شل کنید.

۷. اکنون که بدن شما از گردن به پایین، کاملاً شل و راحت است به عضلات صورت خود فکر کنید. عضلات صورت، بسیار مهم هستند. به خود فرمان دهید: “عضلات صورت من شل، راحت و افتاده شوید.” پیشانی را بیندازید. ابروها افتاده باشد. به ویژه دور چشمها را راحت کنید. گونه ها را افتاده و شل کنید و فک پایین را کاملاً شل کنید. به خود تلقین کنید که عضلات شما هر لحظه شل تر و آرامتر می شوند.

۸. در مرحله آخر، آرامش را در پوست سر و ذهن خود گسترش دهید. احساس گستردگی، خلأ و انبساط را در ذهن خود به وجود آورید. در این وضعیت، چند دقیقه بمانید. به هیچ چیز به جز آرامش جسمتان فکر نکنید. این بی فکری و خلأ، توانایی تمرکز حواس شما را پس از این به شکل چشمگیری افزایش می دهد.

مراحل ریلکس

همان طور که دیدید، در هر قسمت، چهار مرحله را پشت سر گذاشتیم که به ترتیب عبارت بود از:

۱. تجسم و احساس

۲. فرمان ذهنی

۳. اراده و تلقین

۴. احساس شل بودن

توجه داشته باشید که در مرحله اول، عضله را همان طور که هست مجسم می کنید و در مرحله آخر، عضله شل و آرام شده را احساس می کنید.

نکات مهم

۱. ریلکس را باید به آرامی و با صبر و حوصله انجام دهید. اگر برای انجام کاری شتاب دارید و یا حوصله کافی برای انجام ریلکس ندارید. مطلقاً تمرین را انجام ندهید. این تمرین باید با آرامش فراوان و آسودگی خاطر و صبر و حوصله انجام شود. فرمانها را تند تند صادر نکنید و سریع از این عضله به آن عضله نروید.

۲. قبل از انجام ریلکس، چند نفس عمیق داشته باشید. چشمها را به آرامی ببندید و پس از سی ثانیه تن آرامی را شروع کنید.

۳. مدت زمان ریلکس و آرام کردن عضلاتتان، حتی الامکان حدود ده دقیقه طول بکشد اگرچه می توانید پس از ریلکس ۲۰ دقیقه و یا بیشتر در چنین وضعیت آرام و راحتی باقی بمانید.

۴. محیطی را که در آن ریلکس می کنید، حتی الامکان محیط خلوت و ساکتی (ترجیخا با نور کم آبی) باشد. از ریلکس کردن در محیطهای شلوغ و پر سر و صدا اجتناب کنید. محیط شما باید خالی از کلیه عوامل اضطراب آور باشد. مثلاً غذا روی اجاق نباشد، تلفن را قطع کنید و از این که کسی در این مدت مزاحمتان نمی شود مطمئن گردید.

۵. اگر در بین انجام تمرین به هر علتی مجبور شدید یکباره بلند شوید، مثلاً کسی شما را صدا کرد یا درب منزل شما را زد، مطلقاً به طور ناگهانی بلند نشوید. ابتدا چشمها را باز کنید، دستها و پاها را کمی حرکت دهید و سپس به آرامی بلند شوید. پس از تمام شدن ریلکس هم به همین شکل آرام آرام برخیزید.

۶. تمرینات ریلکس را سه بار در روز؛ صبح به محض بیدار شدن، ظهر قبل از ناهار (و حتماً قبل از ناهار) و شب به هنگام خواب انجام دهید. به کسانی که شخصیتهای عصبی و پر تنش دارند و یا بیشتر دچار اغتشاش فکری هستند توصیه می کنیم که در طول روز هم این تمرین را انجام دهند.

۷. اگر برخی از اوقات در نیمه راه و وسط کار خوابتان گرفت اصلاً مقاومت نکنید و اجازه دهید که به خواب بروید. مطمئن باشید که این خواب یک ریلکس عمیق است، اگرچه مدت زمان آن کم است ولی یک استراحت فراوان را برای شما به ارمغان می آورد.

۸. از آنجا که به هنگام ریلکس، خون بیشتری متوجه عضلات بیرونی و سطح پوستتان می شود، ممکن است احساس گرما کنید و یا احساس کنید که خون روی سطح پوستتان جاری می شود که این احساس بسیار خوشایند است.

۹. در تلقیناتی که به خود می کنید، احساس “سنگین شدن” را بارها و بارها به خود تأکید کنید. به عنوان مثال : “پای راست من لحظه به لحظه سنگین و سنگین تر می شود.” سعی کنید که یک نوع کرختی و سنگینی و بی حسی را احساس کنید.

۱۰. به دلیل جریان یافتن خون در عضلات و سطح پوست، فشار خون در ریلکس کاهش می یابد و این تمرین برای کسانی که بیماری فشار خون دارند بسیار مفید است. البته توجه داشته باشید که این تمرین برای کسانی که فشار خون پایین دارند مطلقاً و به هیچ عنوان مضر نیست. تحقیقات نشان داده است که ریلکسیشن فقط فشار خون بالا و مرضی را کاهش می دهد و در فشارخون طبیعی و پایین کوچکترین تغییری ایجاد نمی کند. بنابراین در هر وضعیت جسمی و روحی که باشید بدون استثنا تمرین ریلکس برای آرامش و تمرکز حواس شما بسیار مفید است. حتی خیلی از بیماریها با این تمرین درمان می شوند (به ویژه بیماریهای روان تنی).

۱۱. تمرین ریلکس را با زور و فشار انجام ندهید؛ بلکه تمرین باید با آسودگی و تا حدی هم “خود به خودی” انجام شود و گسترش یابد.

وضعیت قرار گرفتن

“صحیح قرار گرفتن” اصل اساسی تن آرامی است. سر در امتداد تنه باشد و ستون فقرات صاف قرار گیرد. این وضعیت برای سر و ستون مهره ها بسیار مهم است. ریلکس را در دو وضعیت می توانید انجام دهید:

۱. نشسته

۲. خوابیده

در وضعیت نشسته حتی الامکان روی یک صندلی بنشینید، دستها را روی رانهای خود قرار دهید یا آویزان کنید. به پشتی صندلی یا دیوار تکیه دهید. پاها را کمی از هم باز کنید و در یک وضعیت ساده روی صندلی بنشینید و تمرین را شروع کنید.

در وضعیت خوابیده به صورت طاقباز و به پشت بخوابید. کف دست به سمت بالا باشد و پشت دست به روی زمین قرار بگیرد. پاها را کمی از هم باز کنید. دستها با پاها در تماس نباشند. برای آن که سرتان خیلی به عقب خم نشود و در امتداد تنه باقی بماند، می توانید از یک بالش کوچک استفاده کنید. دقت کنید که بالش شما خیلی بلند نباشد و سر به جلو خم نشود. می توانید در هر کدام از این وضعیتها که می خواهید اعم از نشسته یا خوابیده ریلکس را انجام دهید. وقتی نمی خواهید بعد از ریلکس خوابتان ببرد تمرین را نشسته انجام دهید. مثلاً صبحها بعد از بیدار شدن بهتر است در وضعیت نشسته ریلکس کنید چون نمی خواهید خوابتان ببرد و شبها بهتر است در وضعیت خوابیده تمرین کنید و با ریلکس به خواب روید.

اشکال دیگر تن آرامی

در روش دوم یعنی آرام سازی پس از ایجاد تنش، شما ابتدا هر عضله ای را که قصد دارید آرام سازید، سخت منقبض و پر تنش می کنید و سپس آرام آرام رهایش می کنید به همان شیوه ای که در صفحات قبل گفتیم. منتها تا حدی، موضوع به خودتان باز می گردد مثلاً شانه ها را به طرف بالا بکشید و منقبض کنید و رها سازید. یا دست خود را مشت کنید، جلوی پیشانی خود قرار دهید. پیشانی را به دست مشت کرده خود بچسبانید. به طرف جلو فشار دهید و سپس آن را رها کنید. تأثیرات این نوع تن آرامی هم بسیار خوب است با این حال امروزه کمتر استفاده می شود.

در شکل سوم یعنی ریلکس پیشرونده یا تجسمی، شما به هیچ عنوان فرمان “شل شدن” نمی دهید و تلاشی هم برای شل شدن نمی کنید بلکه فقط آرام آرام بدنتان را از پایین به بالا احساس می کنید، انگشتان پای راست، روی پا، پاشنه و قوزک، ساق پا، زانو و . . . همین طور به طرف بالا می آیید. دوباره تأکید می کنیم که مطلقاً تلاشی برای شل شدن نمی کنید. فقط عضله را مجسم و احساس می کنید و پیش می روید.

مورد استفاده ترین نوع تن آرامی، ریلکس بدون تنش یعنی مورد اول می باشد که ما آن را به تفصیل توضیح دادیم.


موضوعات مرتبط: موفقيت و پيروزي: NLP، خلاصه کتاب، (روان شناسی)
[ دوشنبه سوم مرداد ۱۳۹۰ ] [ 15:59 ] [ محسن ]
 

زمینه روانشناسی هیلگارد جلد اول

اتکینسون , ریتا ال   1378
رشد   تهران
مترجم: براهنی , محمد نقی
شابک: 964-6115-57-8
8 ز 9 ه /- 1378 - ج 1 BF - 121 -
Psychology
بخش اول - روانشناسی : کوششی علمی و انسانی 		25
	فصل اول - ماهیت روانشناسی 		75 - 29
	

بخش دوم - فرآیند های زیست شناختی و رشدی 		79
	فصل دوم - مبانی عصبی - زیستی روانشناسی 		133 - 82
	فصل سوم - رشد روانی		213 - 136


بخش سوم - هشیاری و ادراک		217
	فصل چهارم - فرآیند های حسی 		287 - 220
	فصل پنجم - ادراک			352 - 290
	فصل ششم - هشیاری و حالتهای دگرگون آن		427 - 356

بخش چهارم - یادگیری , به خاطر آوردن و اندیشیدن		431
	فصل هفتم - یادگیری و شرطی سازی 		488 - 434
	فصل هشتم - حافظه 			563 - 492
	فصل نهم - اندیشه و زبان 			632 - 566


بخش پنجم - شخصیت و فردیت 635
	فصل دهم - انگیزه های بنیادی 		706 - 640
	فصل یازدهم - هیجانها			760 - 710

موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب، (روان شناسی)
[ شنبه یکم مرداد ۱۳۹۰ ] [ 11:43 ] [ محسن ]
 

بينديشيد و ثروتمند شويد
خلاصه كتاب : بينديشيد و ثروتمند شويد : ناپلئون هيل

فصل 1: انديشه ثروت است
● به راستي كه انديشه ثروت و دارايي است. دارايي قدرتمندي كه قوتي با هدف مشخص، عدم راسخ و اشتياق سوزان تركيب مي‌شود، راه رسيدن به ثروت را به روي شما مي گشايد. وقتي كسي عميقاً مي‌خواهد به خواستة خود برسد مطمئناً به هدفش مي‌رسد. مهمترين امر ساختن انديشه است، وقتي كسي به واقع براي چيزي آماده مي‌شود به آن مي‌رسد.
● به راستي اگر انسانها پاي عقيده خود بايستند و به هدف خود بچسبند و آنقدر مداومت كنند تا خواسته آنها به وسواسي دايمي مبدل گردد، چه اتفاقها كه نمي افتد.

فرصت:
●  فرصت پشت در حياط خلوت شما كمين مي‌كند، گاه به صورت بدبياري ظاهري مي‌شود، گاه شكل شكست موقتي مي‌گيرد، به همين دليل است كه خيلي‌ها نمي توانند فرصت مناسب را تميز دهند.
 ●مي توان با استفاده از اصول مشخص و شناخته شده انگيزه ناملموس انديشه را به صورت مادي تبديل كرد.
 ●يكي از علل عمده شكست و ناكامي اين است كه در برخورد با مشكلات موقتي متوقف مي‌شويم و دست از تلاش بر مي‌داريم.
 ●هرگز به گفتة ديگران دست از كار نكشيد و قبل از موفقيت شكستهاي موقتي را بپذيريد.
 ●نظريه سالم تنها چيزي است كه بري رسيدن به آن نياز داريد.
●وقتي ثروت به سوي شما جاري مي‌شود، حركتي بس سريع دارد، با تنعم همراه است، آنگونه كه تعجب مي‌كنيد كه در اين چند سال كجا پنهان بوده است بدانيد كه اين موضوع مهمي است. اين را هم بدانيد كه ثروت نصيب كساني مي‌شود كه سخت كوشند و از مداومت لازم برخوردارند. وقتي انديشيدن را شروع مي‌كنيد و ثروتمند مي‌شويد در مي‌يابيد كه ثروت بايك حالت ذهني آغاز مي‌شود، بايد هدف شخصي داشته باشيد.
موفقيت از آن كساني است كه ذهنيت موفق دارند .
● شكست از آن كساني است كه بي تفاوت اجازه مي‌دهند ذهنيت شكست در آنها نفوذ كند .
● ما نمي‌خواهيم آنچه را نمي‌فهميم باور كنيم ما محدوديتهايمان را معيار سنجش مان قرا رمي‌دهيم. «بلكه بايد بدانيم چه مي خواهيم»
● ما بايد بدانيم مسلط بر سرنوشت خود هستيم، ما كاپيتان روح خودهستيم، زيرا اين قدرت را داريم كه افكار خود را كنترل كنيم. مغز ما با افكاري كه در ذهن خود داريم عجين مي‌شود.و در شرايطي قرار مي‌گيرد كه نيروي انسانها و وضعيت زندگي را كه با شرايط افكار ما سازگاري دارند هماهنگ مي‌كند».
● قبل از اندوختن ثروت كلان بايد اذهان خود را از اشتياق به ثروت انباشته كنم. اگر طالب پول هستيم بايد ذهنيت پول داشته باشيم تا اشتياق به ثروت ما را به طرحي مشخص براي دستيابي به آن مجبور كند».

فصل 2: اشتياق نقطه شروع همه موفقيتها
●  آنچه را مغز انسان تصور و باور كند به آن مي‌رسد
●  رمز موفقيت: كسي كه پلهاي پش سرش را ويران مي‌كند، براي خود راه بازگشتي باقي نمي‌گذارد، يا بايد پيروز شود و يا از بين برود.
●  هركس كه طالب پيروزي است بايد كشتيها و پلهاي پشت سرش را در آتش بسوزاند و راههاي عقب نشيني را برخود ببندد.
اينگونه است كه مي‌توان ذهن را در شرايط اشتياق سوزان براي پيروزي قرارداد و اين شرايط لازم موفقيت است.
●  شش راه براي تبديل اشتياق به طلا:
1)   مبلغ مورد نياز خود را دقيقاً مشخص سازد.
2 )  مشخص كنيد براي رسيدن به هرچيز، بايد چه چيز را از دست بدهيد.
3 )  تاريخ مشخصي براي دستيابي به هدف خود درنظر بگيريد.
4 )  برنامه‌اي قطعي براي اجراي برنامه خود بريزيد.
5 )  دربارة از خودگذشتگي خود تصميم بگيريد.
6 )  يادداشت خود را به صداي بلند، روزي دوبار بخوانيد و باور كنيد كه صاحب اين پول و دارايي شده‌ايد.
در كار برنامة ريزي براي ثروتمند شدن به كسي اجازه ندهيد كه روياي شما را از بين ببرد. بايد با موفقهاي روزگار و دوران گذشته خود آشنا شويد. بايد با زندگي كساني آشنا شويد كه رؤياي آنچه را كه ارزشمند است به دنياي ما ارزياني داشته است؛ به من و شما امكان داده است تا استعدادهاي خود را بروز هيم.
●  هرقدر در زنديگ بخواهيم و توقع داشته باشيم همان اندازه بدست مي‌آوريم»
●  براي هركدام از ما راهي وجود دارد، اگر خوب گوش بدهيم كلمات مناسب خود را مي‌شنويم.


فصل 3 : ايمان
●  محدوديت ذهن ما همان محدوديتي است كه ما براي آن درنظر مي‌گيريم، فقر و تنعم هر دو نشأت گرفته از ذهن ما هستند .
  ● ايمان مهمترين عنصر ذهن است. وقتي ايمان با انديشه درهم مي‌آميزد، ذهن نيمه هوشيار بي درنگ ارتعاش آن را درك مي‌كند و آن را به فراست لايتناهي تبديل مي نمايد.
  ● چگونه ايمان را در خود ايجاد كنيم: مي توانيد به كمك تلقين به خود، اشتياق را به معادل فيزيكي يا پولي آن تبديل كنيد. ايمان حالتي از ذهن است كه مي‌توان آن را به كمك تدييد يا آموزشهاي تكراري براي ذهن نيمه هوشيار و به كمك اصل تلقين به خود ايجاد نمود.
 ●بدشانسي وجود ندارد: ذهن نيمه هوشيار  انديشه‌هاي منفي يا مخرب را درست به همان شكل انديشه‌هاي سازنده به عمل تبديل مي‌كند. اين همان پديده غريبي است كه ميليونها نفر آن را تجربه‌كرده‌اند و بسياري آن را بدبياري يا بدشانسي مي‌دانند.
● ايمان شما همان عنصري است كه عمل ذهن نيمه هوشيار را مشخص مي‌سازد. مي توانيد با تلقين به خود ذهن ناهوشيارتان را فريب دهيد.
براي رسيدن به اين مهم و براي آنكه به آن جامة عمل بپوشانيد، خود را چنان ببينيد كه انگار به خواستة خود نرسيده‌ايد. توجه داشته باشيد كه عمل شرط لازم موفقيت است. لازم است كه احساسات مثبت ذهن را تشويق و احساسات منفي را كنار بگذاريد و براساس آن عمل كنيد.
 ● ايمان آن چيزي است كه به شما حيات، قدرت و عمل مي‌بخشد
 ●ايمان نقطه شروع انباشت ثروت است.
 ●ايمان تنها پادزهر شكست است.
 ●ايمان مبناي همه اعجاز هاست، همة اسراري است كه آن را به كمك قانون علم نمي‌توان تحليل نمود.
 ●ايمان عنصري است كه انديشه را متحول مي‌سازد.
 ●ايمان تنها عاملي است كه به كمك آن مي‌توان نيروي فراست الهي را در خدمت انسان گرفت.

فصل 4: تلقين به خود راه نفوذ بر ذهن نيمه هوشيار
● تلقين به خود مفهومي است كه ارتباطي ميان ذهن هوشيار و نيمه هوشيار برقرار مي‌سازد. در واقع ارتباطي ميان ذهن هوشيار و ذهن نيمه هوشيار است. تلقين به خود، خود به خود به ذهن نيمه هوشيار مي‌رسد و ان را تحت تأثير افكار قرار مي‌دهد.
● انسان طوري ساخته شده كه مي‌تواند به كمك حواس پنجگانه خود دريافتي ذهن نيمه هوشيار را نترل كند. اما به خاطر داشته باشيد كه ذهن نيمه هوشيار را به زمين حاصلخيز تشبيه كرديم كه اگر در آن بذرهاي نامطلوب بكاريم و از آن مراقبت نكنيم، علفهاي هرز در آن به وفور رشد مي :نند. تلقين به خود عاملي كنترل كننده است كه انسان به كمك آن مي تواند داوطلبانه ذهن خود را با افكاري خلاق تغذيه كند.
همانطور كه مي تواند افكاري با طبيعت مخرب را در زمين حاصلخيز خود كشت نمايد.

فصل 5 ـ دانش تخصصي
● هر بد بياري، هر شكست و هر دل شكستگي با خود به همان اندازه يا بيشتر امتيازي مثبت دارد.
● ما با دو نوع دانش عمومي و تخصصي روبرو هستيم. دانش عمومي،
بدون توجه به اندازه و تنوع آن نقش چنداني در تحصيل ثروت بازي نمي‌كند.
ميليونها نفر انساني بوده است كه گمان مي كنند «دانش قدرت است» هرگز چنين چيزي نيست.
كلمة آموزش در زبان انگليسي از يك كلمه لاتين اقتباس شده كه مفهوم عملاً از درون را تداعي مي‌‌كند.
انسان تحصيل كرده لزوماً كسي نيست كه دانش عمومي و تخصصي زياد دارد. بلكه سي است كه ذهنش را وسعت بخشيده و به كمك آن مي تواند به خواستة خود برسد.
فراموش نكنيد كه توماس اديسون تنها سه ماه بعد به مدرسه رفت و هنري فورد بيش از 6 سال به مدرسه رفت و به مردي ثروتمند تبديل شد.

فصل 6: تخيل: كارگاه ذهن
● خيال كارگاهي است كه در ان تمام برنامة‌هاي ناشي از انسان شكل مي گيرد. عمل به كمك قوة تخيل ذهن جاري مي‌شود.
● ذهن خيالي انسان به دو شكل تصور خلاق و تصور مصنوعي عمل مي‌كند.
تصوير مصنوعي: اين ذهنيت چيزي را خلق نمي‌كند بلكه صرفاً به استناد تجربه، آموزش و مشاهدات دريافتي گذشته كا رمي‌كند كه اغلب مخترعين از آن استفاده مي‌كنند.
تصور خلاق: انسان به كمك اين ذهنيت الهامات را دريافت مي‌كند. به وسيله اين ذهنيت است كه نقطه‌نظر‌هاي جديد به انسان منتقل مي‌شود به كمك اين ذهنيت است كه شخص مي‌تواند با ذهن نيمه هوشيار سايرين ارتباط برقرار سازد.
● اگر اراده‌اي باشد، راهي وجود دارد.

فصل 7: برنامه‌ريزي سازان يافته
● هيچ كس به تنهايي تجربه،‌آموزش، توانايي و دانش كافي ندارد كه با ان به ثروت كلان برسد. بدون همكاري ديگران اين مهم امكان پذير نيست.
در صورت شكست هر برنامه، برنامة بعدي را به اجرا بگذاريد. اگر نخستين برنامه انتخابي شما با موفقيت همراه نبود، جاي ان را با برنامه ديگري تغيير دهيد و انقدر ادامه دهيد تا برنامه‌اي مؤثر و مفيد بيابيد. با هوش ترين افراد بدون داشتن برنامه‌هيا معين و عملي نمي توانند موفق شوند. اين حقيقت مهم را به ذهن بسپاريد. وقتي برنامه‌اي به شكست منتهي مي‌شود بدانيد كه شكست موقتي، به مفهوم ناكامي دائمي نيست.
● انسان تا زماني كه خود را شكست خورده نپندارد، شكست خورده نيست .

فصل 8 : تصميم‌گيري: غلبه بر ترديد و دودلي
● ناتواني در تصميم‌گيري از جمله مهمترين دلايل شكست و ناكمي است. كساني كه نمي تواند سرمايه بيندوزند،‌بدون استثنا كساني هستند كه نمي‌توانند تصميم‌گيري كنند.
اكثر كساني كه از تنعم دور مي‌مانند به سادگي تحت تأثير عقايد ديگران قرار مي‌گيرند. اجازه مي‌دهند كه روزنماه نگاران و اطرافيان وشايعه پردازان به جاي آنها فكر كنند. اظهار عقيده ارزان‌ترين كالاي روي زمين است. هركس عقيده‌اي دارد و مي‌ـواند ديگران را تحت تأثير قرار دهد. اگر هنگام تصميم‌گيري تحت تأثير عقايد دگيران قرار گيرد در كار خود موفق نمي‌شويد.
شما براي خود مغز و ذهني داريد. از آن استفاده كنيد و براي خود تصميم بگيريد.
● ارزش تصميمات بستگي به شجاعت دارد كه براي ارائه آن لازم داريد .

فصل نهم: ابرام
● مبناي مداومت و پايداري قدرت اراده است. وقتي نيروي ميل و اشتياق و اراده به درستي تركيب شود تركيبي مقاومت ناپذير ايجاد مي‌شود.
● فقر نصيب كسي مي‌شود كه ذهنش مايل به آن است. به همين صورت ثروت هم نصيب كساني مي‌شود كه براي جذب آن آمادگي دارند. با يان حال در هر دو مورد قوانين مشابهي حاكم هستند ذهنيت فقر بدون استفاده آگاهانه از عادات مناسب آن رشد مي كند. ذهنيت پول بايد در اشخاص ايجاد شود مگر اينكه كساني با اين ذهنيت متولد شود.
به مفهوم دقيق اين پاراگراف توجه كنيد، تا به معناي مداومت در جريان انباشت ثروت و رسيدن به موفقيت پي ببريد. بدون مداومت، از همان آغاز مغلوب مي‌شويد. اما با مداومت در شمار برندگان قرار مي‌گيريد.

فصل دهم: قدرت همكاران
● مغز انسان را مي توان با يك باطري مقايسه كرد. اين يك حقيقت است كه مجموعه با طريهاي الكتريكي، در مقايسه با يك باتري برق بيشتري توليد مي كنن.د همچنين مشخص است كه هر باطري با توجه به واحدها و ظرفيت خود برق توليد مي‌كند.
مغز هم به شكل مشابهي فعاليت مي كند. بعضي از مغزها در مقايسه با مغزهاي دگيران فعالترند و با كنار هم قرار گرفتن هماهنگ چند مغز انرژي فكري بيشتري در مقايسه با يك مغز ساده توليد مي‌شود. ردست همانطور كه چند باطري بيش از يك باطري نيرو ايجاد مي كند.
در انتخاب همكاران خود وسواس كافي به خرج دهيد، يكي از آنها ماهيتي اقتصادي دارد و ديگري ماهيتي رواني. ويژگي اقتصادي آن مشخص است. هركس بتواند با اشخاصي كه از شعور مقبول برخوردار باشند همكاري كند، با آنها هماهنگ باشد و از توان آنها بهره بجويد، به سودخود كار كرده است. اين تعاون و همكاري مبناي تقريباً همة موفقيتهاي بزرگ بوده است. درك شما از اين حقيقت بزرگ مي‌تواند موقعيت مالي شما را مشخص سازد. درك مرحلة رواني اصل گروه همكار بسيار دشوارتر است.
شايد اين عبارت شما را در درك موضوع كمك كند. هر دو مغزي كه در كنار هم قرار مي‌گيرند مغز سومي با نيرويي نامرئي و ناملموس ايجاد مي كنند كه مي‌تواند با مغز سومي در ارتباط باشد.


موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب
[ سه شنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۰ ] [ 14:26 ] [ محسن ]
 

                                                   قورباغه را قورت بده

 


خلاصه كتاب قورباغه را قورت بده : نوشته : برايان تريسي

·         
از قديم گفته‌اند اگر اولين كاري كه بايد هر روز صبح انجام بدهي، اين باشد كه قورباغه زنده‌اي را قورت بدهي در بقيه روز خيالت راحت خواهد بود كه سخت‌ترين و بدترين اتفاقي را كه ممكن است در تمام روز برايت پيش بيايد پشت سر گذاشته‌ايد.
قورباغه شما در واقع بزرگترين و مهم‌ترين كاري است كه بايد انجام بدهيد. همان كاري كه اگر الآن فكري به حالش نكنيد به احتمال زياد همين طور براي انجام ان تنبلي خواهيد كرد. ضمناً كار موردنظر همان كاري است كه انجام آن در حال حاضر مي‌تواند بيشترين تأثير مثبت را در زندگي شما بگذارد. قديم‌ها همچنين گفته‌اند:
اگر قرار است دو تا قورباغه را بخوري اول آن يكي را كه زشت تر است بخور!»
حرف آخر اين است:
اگر بايد قورباغه زنده‌اي را بخوري هيچ فايده‌اي ندارد كه مدت زيادي بنشيني و به آن نگاه كني».
با مطالعه و بررسي هرچه بيشتر در مورد مردان و زناني كه درآمد بهتري داشته وسريع‌تر پيشرفت كرده‌اند ويژگي (عمل‌گرايي) به عنوان بارزترين و پايدارترين رفتاري كه آنها در هر كاري از خود نشان مي دهند خودنمايي مي كند. افراد موفق و مؤثر كساني هستند كه مستقيماً به سراغ كارهاي اصلي خود مي‌روند و خود را موظف مي كنند تا به طور مداوم و بدون آنكه ذهنشان منحرف شود به انجام آن كارها ادامه دهند تا آنها را به اتمام برسانند.
(شكست در عمل) يكي از مهمترين مشكلاتي است كه امروزه در سازمان‌ها به چشم مي‌خورد. بسياري از مردم مشغله را با موفقيت اشتباه مي‌گيرند. اين قبيل افراد مدام حرف مي‌زنند، مرتب جلسه تشكيل مي دهند و برنامه هاي فوق‌العاده‌اي را طرح ريزي مي‌كنند،‌اما در نهايت كار مفيدي انجام نمي دهند و به نتايج مطلوب دست پيدا نمي‌كنند.
حداقل 95 درصد از موفقيت شما در زندگي و كار بستگي به عادت‌هاي مختلفي دارد كه به مرور زمان كسب مي‌كنيد،‌عادت تعيين اولويت‌ها، غلبه بر تنبلي مداومت در انجام مهم‌ترين وظايف يك مهارت ذهني و جسمي است.
يكي از به اصطلاح بزرگ‌ترين رازهاي موفقيت اين است كه شما واقعاً مي‌توانيد درخودتان يك «اعتياد مثبت» نسبت به لذتي ايجاد كنيد كه از اطمينان، اعتماد و قابليت حاصل از موفقيت ناشي مي‌شود وقتي اين اعتبار را درخود ايجاد كرديد آن وقت بدون آنكه حتي دربارة آن فكر كنيد زندگي خود را به نحوي سر و سامان خواهيد داد كه مدام كارها و پروژه‌هاي بزرگ‌تري را آغاز كنيد و به انجام برسانيد.
براي ايجاد عادت توجه و تمركز برروي مهم‌ترين كارهاي به سه ويژگي اساسي نياز داريد كه هرسه را مي‌توان يادگرفت.
اين سه ويژگي:            

·          تصميم گيري

·          انضباط

·          اراده              

هستند   . شما تبديل به هماني مي‌شويد كه تجسم مي كنيد»
پس قورباغه را قورت بده!

1 ) سفره را بچينيد
براي موفقيت يك ويژگي هست كه فرد بايد آن را داشته باشد و آن مشخص بودن هدف است. به بيان ديگر فرد بايد بداندن كه چه مي خواهد و شديداً خواستار بدست آوردن آن باشد.
دقيقاً تصميم بگيريد كه چه مي‌خواهيد. روشن بودن در اين امور يك شرط اساسي است. پيش از شروع كار، هدف‌ها و تصميم‌هايتان را بنويسيد.

2 ) براي هر روز از قبل برنامه‌ريزي كنيد
برنامه‌ريزي، آوردن آينده به زمان حال است تا بتوانيد همين الآن كاري براي آن انجام دهيد.
برنامه‌هايتان را روي كاغذ بياوريد. به ازاي هر دقيقه اي كه صرف برنامه‌ريزي مي‌كنيد، به هنگام اجراي آن پنج يا شش دقيقه در وقت خود صرفه جويي خواهيد كرد.
يكي از مهمترين قوانن كارايي فردي «قانون 90/10» است.
اين قانون مي‌گويد:
10% وقت اوليه آي را كه قبل از شروع كار صرف برنامه‌ريزي و تنظيم فعاليت‌هاي خود مي‌كنيد معادل 90% از وقتي را كه در حين انجام فعاليت‌تا مصرف مي‌كنيد صرفه‌جويي مي كند.

3 )  قانون 20/80 را در همه امور به كار بگيريد
ما هميشه وقت كمي داريم به شرط انكه هم بخواهيم و هم درست از آن استفاده كنيم.
(قانون 20/80‌) يكي از سودمندترين قوانين در زمينه مديريت زمان و زندگي است نام ديگر آن «قانون پارتو» است كه به افتخار بنيان گذار آن پارتو اقتصاددان ايتاليايي نامگذاري شده است. كه در سال 1895 مطرح شده . وي متوجه شد كه جامعه‌اي كه در آن زندگي مي كند مردم را مي‌توان به طور طبيعي به دو دستته تقسيم كرد: گروه اول كه وي به آنها «اقليت بسيار مهم» مي‌‌گويد جزء 20% افرادي هستند كه از نظر اقبتصادي و اثر بخشي در صدر قرار دارند. گروه دوم كه وي به آنها «اكثريت كم اهميت» مي‌گويد 80% را تشكيل مي‌دهند كه در سطح پايين جامعه قرار دارند.
وي بعدها كشف كرد كه عملاً تمام فعاليت‌هاي اقتصادي تابع اين قانون هستند، به عنوان مثال:
80% از نتايجي كه شما به دست مي‌آوريد نتيجة 20% از فعاليتهاي شماست.

4 )  پيامد كارها را درنظر داشته باشيد:
ميزان بزرگي و موفقيت هر فرد بستگي به اين دارد كه تا چه حد مي‌تواند همه نيروهاي خود را در يك كانال واحد بريزد .
مهم‌ترين و ضروري‌ترين كارهاي شما آنهايي هستند كه مي‌توانند بيشترين تأثير را چه مثبت و چه منفي روي كار و زندگي شما بگذارند. به جاي تمركز روي ساير كارها، تمام توجهتان را معطوف به اين نوع كارها كنيد.

5 ) روش الف ب پ را مدام به كار بگيريد
نخستين قانون موفقيت تمركز است. يعني همه نيروهاي خود را روي يك نقطه متمركز كنيد، مستقيماً به سراغ همان نقطه برويد و به چپ و راست منحرف نشويد.
قبل از شروع ليستي از كارهايتان تهيه كنيد و سپس آها را از نظر ارزش و ضرورت اولويت بندي كنيد تا مطمئن شويد كه هميهش در حال انجام مهم‌ترين كارهايتان هستيد.


6 ) روي اهداف اصلي تمركز كنيد
وقتي همه نيروهاي جسمي و ذهني متمركز شوند توانايي فرد براي حل مشكلات به طور حيرت انگيزي چند برابر مي‌شود».
نتايجي را كه بايد قطعاً از كارتان بدست آوريد تا بتوانيد بگوئيد كه به خوبي از عهده كار برآمده ايد مشخص كنيد و در تمام مدت قاطعانه به دنبال به دست آوردن آنها باشيد.

7 ) به قانون تشخيص ضرورت عمل كنيد
تمركز در معناي اصلي و درست كلمه توانايي، دقت و توجه ذهن روي يك موضوع واحد است.
هيچ وقت براي انجام همه كارها وقت كافي وجود ندارد اما هميشه براي انجام مهم‌ترين كارها وقت كافي هست.
كارهاي مهم را اول انجام دهيد و كارهايي را كه در اولويت نيستند اصلاً انجام ندهيد.

8 ) پيش از شروع، مقدمات كار را كاملاً فراهم كنيد:
ميزان كارايي شما هرچه باشد، توانايي‌هاي بالقوه شما بيشتر از آن است كه تا كنون به فعل درآمده است .
آمادگي تمام و كمال قبل از شروع كار مانع عملكرد ضعيف مي‌شود.

9 ) هميشه يك شاگرد باقي بمانيد
تنها ابزار موفقيت كه قطعاً به آن نياز داريد، صرف نظر از اينكه كارتان چيست، اين است كه بيشتر و بهتر از آنچه از شما انتظار مي‌رود كارايي داشته باشيد و خدمات عرضه كنيد .
هرچه در ارتباط با كارهاي ضروري و مهم‌تان دانش و مهارت بيشتري به دست آوريد، مي‌توانيد سريع‌تر آنها را شروع كنيد و زودتر به اتمام برسانيد.

10 ) استعدادهاي منحصر به فرد خود را تقويت كنيد
در كار خودتان را انجام دهيد، اما نه فقط در حد وظيفه بلكه اندكي بيشتر و از روي سخاوت. همين مقدار اندك به اندازه تمام كار ارزش دارد».
دقيقاً مشخص كنيد چه كاري است كه در حال حاضر خيلي خوب انجام مي‌دهيد يا در آينده مي‌توانيد خيلي خوب انجام دهيد، سپس تمام توان خود را در انجام آن به كار گيريد.

11 ) محدوديت‌هاي اصلي خود را مشخص كنيد
تمام افكار خود را روي كاري كه داريد انجام مي دهيد متمركز كنيد. پرتوهاي خورشيد تا متمركز نشوند نمي سوزانند»
محدوديت ها و يا عوامل بازدارنده دروني و بيروني خود را مشخص كنيد. عواملي كه سرعت شما را در دست يابي به مهم‌ترين هدف‌هايتان تعيين مي كند. سپس تمركزتان را به از بين بردن اين محدوديت‌ها معطوف كنيد.

12 ) هر بار يك قدم به جلو برويد
افرادي هم كه توانايي متوسطي دارند مي‌توانندكارهاي بزرگ انجام دهند، اگر هر بار تمام نيروي خود را به طور خستگي ناپذير روي يك چيز متمركز كنند»
يك ضرب آ لمثل قديمي انگليسي مي‌گويد: «يك متر يك متر سخت است ولي يك سانت يك سانت مثل آب خوردن.
طي كردن راهي كه هزاران فرسنگ است با برداشتن يك قدم آغاز مي‌شود»

13 ) خودتان را تحت فشار بگذاريد
نخستين شرط لازم براي موفقيت اين است كه نيروهاي جسمي و ذهني خود را به طور پيوسته و خستگي ناپذير روي يك مسئله متمركز كنيد»
هميشه تصور كنيد كه يك ماه ديگر بايد شهر را ترك كنيد، طوري كار كنيد كه گويا مجبور هستيد قبل از ترك شهر تمام كارهاي اصلي تان را به اتمام برسانيد.

14 ) قدرت‌هاي فردي خودرا حداكثر برسانيد
تمام سرمايه‌هاي خود را يك جا جمع كنيد، همه استعدادهاي خود را گرد آوريد، تمام نيروهاي خود را آرايش دهيد، و همه توانايي‌هاي خود را براي تسلط روي حداقل يك زمينه كاري متمركز كنيد»ـ
اوقاتي از روز را كه از نظر ذهني و جسمي كارايي بيشتري داريد مشخص كنيد و مهم‌ترين و ضروير‌ترين كارهايتان را در اين اوقات انجام دهيد. به اندازه كافي استراحت كنيد تا بتوانيد بيشترين بازدهي را داشته باشيد.

15 ) خودتان را به فعاليت ترغيب كنيد
بالاترين لذت‌ها در شور و شوقي است كه انسان را به ماجراجويي‌ها و پيروزي‌هاي بزرگ و فعاليت‌ها خلاقه وادار مي‌كند.  
خودتان مشوق خودتان باشيد. در هر شرايط يا موقعيتي به دنبال كسب نتايج خوب باشيد. به جاي تمركز بر مشكلات به دنبال راه حل بگرديد. همواره فردي خوش بين وسازنده باشيد.

16 ) روش تنبلي سازنده را تمرين كنيد
مدام براي انجام وظايف و كارهاي اصلي خود وقت ايجاد كنيد. هر روز براي انجام كارهاي فردا برنامه‌ريزي كنيد. چند كار كوچك را كه بايد حتماً انجام شوند همان اول صبح انجام دهيد. سپس بلافاصله به سراغ وظايف اصلي و مهم برويد و كار را تا به اتمام رساندن آنها ادامه دهيد».
هيچكس نمي‌تواند همه كارها را انجام دهد. بنابراين بايد يادبگيريد كه از روي عمد در انجام برخي از كارهايي كه از ارزش و اهميت كمتري برخوردار هستند تنبلي كنيد. با اين كار خواهيد توانست وقت كافي براي معدود كارهايي كه واقعاً مهم هستند ايجاد كنيد.

17 ) اول سخت‌ترين كار را انجام دهيد
هرچه بيشتر عمر مي‌كنيم بيشتر اطمينان پيدا مي كنم كه تفاوت عمده انسانها، تفاوت بين انسانها ضعيف و قوي، بين انسان بزرگ و كوچك ميزان توانايي يا اراده استوار و خلل‌ناپذير آنهاست. به اين معني كه انسان قدرتمند هنگامي كه هدفي را براي خود مشخص مي‌كند دو راه بيشتر پيش رو ندارد: يا مرگ يا پيروزي»
روزتان را با سخت‌ترين كار آغاز كنيد. كاري كه مي‌توانيد بزرگترين تأثير را بر خودتان و حرفه‌تان بگذارد. و تا وقتي كه آن را تمام نكرده‌ايد دست از كار نكشيد.

18 ) كار را به قسمت‌هاي كوچك‌تر تقسيم كنيد
هر كاري در ابتدا مانند يك نخ نازك است. اما هر بار كه يك عمل را تكرار مي كنيم ما اين نخ را ضخيم‌تر مي كنيم و با تكرار عمل نهايتاً اين نخ تبديل به طناب ضخيم و بلندي مي‌شود كه براي هميشه به دور فكر و عمل ما مي‌پيچد».
كارهاي بزرگ و پيچيده را به قطعات كوچكتر تقسيم كنيد و سپس هر بار يك قسمت از ار را شروع كنيد و به اتمام برسانيد.

19 ) وقت بيشتري ايجاد كنيد
هيچ چيز به اندازه تمركز انرژي روي تعداد محدودي از هدف‌ها به زندگي تان توان و نيروي بيشتر نمي دهد».
برنامه روزانه خود را روطي تنظيم كنيد كه به صورت طولاني مدت هر روز وقت كافي براي تمركز كامل روي كارهاي مهم و اصلي داشته باشيد.

20 )  سرعت انجام كار را افزايش دهيد
 منتظر نمانيد. زمان مناسب تر از اكنون وجود ندارد. از همين قطه اي كه ايستاده ايد با همين ابزار و امكاناتي كه در اختيار داريد كار را ادامه دهيد. همين طور كه پيش مي‌رويد. ابزارها و امكانات بهتر و مناسبب‌تر را پيدا مي كنيد».
عادت كنيد كارهاي اصلي خود را سريع‌تر انجام دهيد. به عنوان فردي كه كارها را سريع و دقيق‌ انجام مي دهد مشهور شويد.


21 ) هربار يك كار مهم انجام دهيد:
راز قدرت واقعي در اين است، با تمرين كردن مداوم ياد بگيريد كه چطور توانايي‌هاي خود را هدر ندهيد و در لحظه آنها را بر يك نقطه متمركز كنيد»
كارهاي ضروري تان را دقيقاً مشخص كنيد. سريعاً كار را شروع كنيد و سپس بدون توقف تا انجام 100% كار را پيش ببريد. اين رمز واقعي افزايش كارآيي و بهره‌وري فردي است .


موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب
[ سه شنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۰ ] [ 14:24 ] [ محسن ]
 

   حكايت دولت و فرزانگي


خلاصه كتاب حكايت دولت و فرزانگي .

نويسنده : مارك فيشر
 
فصل 1: حكايت مشاوره مرد جوان با خويشاوندي دولتمند
روزگاري جواني هوشمند مي‌زيست كه مي خواست دولتمند شود. او به ستارة بخت خود اعتقاد نداشت. آكنده از نوميدهاي ديگر دست و دلش به كار نمي‌رفت.
در اين فكر و رؤيا بود كه به كار جديدي دست بزند و تنگناهاي مالي‌اش را يكباره و براي هميشه از بين ببرد.
او مي‌خواست نويسنده شود تا داستانهايش او را دولتمند و پر آوازه كند، اما جرأت نداشت به كسي بگويد كه چه رؤيايي در سر دارد.
بارها تصميم گرفته بود از كارش استعفا دهد اما نمي توانست، گويي شهامتي كه درگذشته او را براي رسيدن به خواسته‌هايش ياري مي‌داد از دست داده بود. روزي كه به شدت احساس ناكامي مي‌كرد ناگهان به كفر ديدار عمويي افتاد كه بسيار دولتمند بو. شايد مي‌توانست اندرزي دهد يا بهتر از ان پولي! عمويش او را بي درنگ پذيرفت اما قبول نكرد كه به او وام دهد زيرا بر اين باور بود بود كه با يان كار به او كمكي نمي‌كند. پس از گوش سپردن به حكايت ناله و فغان جوا ناز او پرسيد آيا فكر مي كني كسي كه ده برابر تو در مي‌آورد، هفته‌اي ده برابر تو كار مي‌كند؟ خير، بلكه بايد در كارش رازي باشد كه تو يكسر از آن بي خبري.
عمويش تصميم گرفت براي كمك او را نزد مردي بفرستد كه به او دولتمند آني مي‌گويند. او اين نام را برگزيد زيرا مدعي است كه پس از كشف راز حقيقي تحول، يك شبه دولتمند شده است.

فصل 2 : حكايت ديدار جوان با باغباني سالمند
جوان به سوي شهر دولتمند آني رهسپار شد با هزاران فكر و سؤال در ذهن پس از وارد شدن به امارات مستخدم به او گفت كه دولتمند آني در اين لحظه نمي‌تواند او را ببيند و بايد در باغ منتظر بماند. در حال قدم زدن در باغ به باغبان پيري برخورد كه به نظر با حيثيت بود.
باغبان از او پرسيد: اينجا چه مي‌كني؟ جوان پاسخ داد: مي خواهم دولتمند آني را ببينيم، جوياي اندرزش هستم. باغبان گفت: 10 دلار داري؟ جوان گفت: اين تمام پول همراه من است. باغبان گفت: عاليست فقط به هين مقدار احتياج دارم. بالاخره با تمام شكو ترديد تمام دارايي همراهش را به باغبان داد، در صورتي كه بعد از چند دقيقه فهميد كه باغبان 000/25 دلار به عنوان پول توجيبي به همراه دارد،‌اول خشمگين ولي بعد متوجه شد كه او همان دولتمند آني است.

اولين قدم اين بود كه جوان بخواهد دولتمند شود و با صداي بلند فكر كند آنها براي صرف شام روبروي هم نشستند دولتمند جام شرابش را بلند كرد و گفت بيا به سلامتي نخستين ميليون دلار تو بنوشيم.
در طول صرف شام جوان فهميد كه بايد از كارش لذت ببرد و از اسرار دولتمند شدن آگاه شود و با شور و اشتياق طالب آن باشد.

فصل 3 : حكايت آموزش جوان، براي غنيمت شمردن فرصت و خطر
دولتمند از جوان مي‌پرسد: اگر پول داشتي حاضر بودي چقدر براي اسرار دولتمندي بپردازي اولين رقمي كه به ذهنت مي رسد بگو.
جوان مي‌گويد: صد دلار.
پير مرد مي خندد مي گويد پس واقعاً معتقد به وجود اين اسرار نيستي. فرصت ديگري به جوان داد، اينبار پاسخ مي‌دهد: فراموش مكنيد كه ورشكسته‌ام. دولتمند ندا داد: از ازل دولتمندان از پول ديگران سود جسته اند تا بر دارايي شان افزوده اند.
دسته چكت همراهت هست؟ جوان دسته چكش را در حالي كه شكس داشت به پير مرد داد، موجودي آن چهار دلار و نيم بود.
دولتمند قلمي به جوان داد و گفت رقم موردنظرت را بنويس، جوان گفت نمي دانم چه بنويسم! دولتمند گفت خوب بنويس.
25000دلار يا اگر كم است 000/50 دلار.
جوان گفت ولي اين چك هرگز پاس نمي شود و برگشت مي خورد.
دولتمند جواب داد. من بزرگترين معامله‌ام را همين گونه انجام دادم. چكي به مبلغ 000/25 دلار امضا كردم و به دست و پا افتادم آن را تهيه كنم.
اشخاصي كه صبر مي‌كنند تا اوضاع و شرايط عالي از راه برسد، هرگز كاري را به انجام نمي رسانند»
اگر مي خواهي در زندگي موفق شوي، بايد مطمئن باشي كه حق انتخاب نداري» پس اكنون پشت خود را به ديوار بچسبان و آن چك را به من بده.
جوان هنوز ترديد داشت كه چك را امضاء كند، دولتمند گفت بيا با يانت سكه شير يا خط بياوريم، اگر تو بردي 000/25 دلار جيبم را به تو ميدم، اگر من بردم توچك را امضاء كن.
جوان در صورتي كه تاريخ چك براي يكسال ديگر باشد حاضر به شرط بندي شد. شرط را باخت و با دستي لرزان امضاء كرد. سپس پير مرد نامه‌اي به او داد و گفت تا زماني كه در اتاقت تنها نشدي نامه را باز نكن.
جوان قول داد و كنجكاوانه به اتاقش رفت.

فصل 4 : حكايت به حبس افتادن جوان
بالاخره جوان در اتاقش تنها ماند،‌ اتاقي بسيار مجلل با يك پنجره كه از سطح زمين بسيار فاصله داشت.
نامه را گشود، در كمال تعجب صفحه را خالي و سفيد يافت.
احساس كرد چقدر ابله است كه در مقابل يك نامه سفيد مبلغ گزافي پرداخت كرده، او اغفال شده بود. تصميم گرفت فرار كند. شايد زندگيش در خطر باشد، اما در از بيرون قفل شده بود و هرچه زنگ زد مستخدم نيامد، زنداني شده بود. روي تخت دراز كشيد و پس از كلي پريشاني خواب او را ربود.

فصل 5 : حكايت آموزش ايمان
صبح بعد جوان تنها انديشه اش اين بود كه پي رمرد را بيابد؛ اسرارش را ب او بدهد و چكش را پس بگيرد. به سمت در رفت ديگر قفل نبود. پير مرد را سر ميز صبحانه يافت كه داشت سبكه را به هوا مي‌انداخت. جوان را ديد و گفت فقط 15 بار بلدم به صورتي يندازم كه مي‌خواهم باز 11 ببازم. جوان دريافت كه ديروز كلك خورده، پير مرد گفت من فقط مهارتم را به كار گرفتم بعضي‌ها شرافت را با مهارت اشتباه مي گيرند و اين دو با هم متفاوتند جوان گفت شما به من كلك زديد. دولتمند جواب داد: ان راز دولت است. پير مرد گفت شما بصرت نداريد اين كاملاً طبيعي است، ذهنتان هنوز نابالغ است، هر بار به شك افتادي به ياد بياور كه نبوغ در سادگي است. ابتدا قبول اين موضوع مشكل است، ولي بعد از زماني فهم و ادراكش آغاز مي‌شود.
دقيقاً با تمام وجودم همين اميد را داشتم فهم ـ و ادراك»
پس از شما مي خوهم اندكي ايمان داشته باشي، اگر رازي وجود داشته باشد به خاطر ايمان صاحب مي‌شوي و اگر نه چيزي را از دست نمي‌دهد.

فصل 6 : حكايت آموزش تمركز بر هدف
دولتمند گفت زمان با من بودن محدود است. هر سؤالي داري بپرس اگر مي‌خواهي براستي دولتمند شوي رقمي كه مي خواهي به دست آوري و زماني را كه براي بدست آوردن آن به خود مي‌دهيد روي همان برگه بنويس. تمام كساني كه دولتمند شده‌اند با نوشتن رقم و زمان آن، به آنچه خواستند رسيدند. «اگر نداني به كجا مي‌روي، احتمالاً به هيچ كجا نخواهي رسيد» اكثر مردم از اين اصل بي‌خبرند كه زندگي دقيقاً به همان چيزي را مي دهد كه مي خوهيم، پس به من بگو سال آينده چقدر مي‌خواهي بدست آوري. جوان با اين كه مجاب شده بود، حرف پير مرد درست است، با تأسف گفت نمي دانم، دولتمند گفت: خوب رقمي را بنويس كه دوست داري تا سال آينده داشته باشي. به تو فرصت مي دهم، سپس ساعت شني روي ميز را برگرداند و وقتي‌اخرين دانة شن پايين افتاد هنوز رقم معيني انتخاب نكرده بود. دولتمند پرسيدك خوب! جوان بزرگترين رقمي را كه به ذهنش مي‌رسد اهسته برروي كاغذ نوشت. فقط 000/50 دلار. انتظار داشتم براي بار اول بنويسي 000/500 دار. پس از الآن كاري شروع مي كنيم به نام كاركردن با خويشتن.
از جوان خواست ذهنش را گسترش دهد و رقمي ديگر بنويسد. 000/75 دلار نوشته شد. پيرمرد گفت: درون هر انسان نعي رم است اين شهر هم دقيقاً همان صورتي است كه تصويرش مي كني. با افزايش رقمي كه نوشتي حد و مرز شهر خود را گستردي. بزرگترين محدوديتها، حدودي است كه انسان به خويشتن تحمل مي كند. از اين رو بزرگترين مانع كاميابي، مانعي ذهني است.
پير مرد از جوا خواست اين بار رقمي بسيار جسورانه تر بنويسد. جوان نوشت 000/100 دلار و اعتراف كرد اين حداكثر رقمي است كه مي ـواند تصور كند.
راز هر هدف اين است كه هم جاه طلبانه باشد و هم قابل دسترس اكنون به اتاقت برو و تارخي روز، ماه ، سال زماني را بنويس كه دولتمند شده‌اي و مي‌خواهي همانطور باقي بماني. مادامي كه به آرمان دولمند شدن خو نگرفته‌اي و اين آرمان بخشي از زندگي و دروني‌ترين انيدشه‌هايت نشد. هيچ چيز نمي‌تواند به تو كمك كند تا دولتمند شوي.

فصل 8 : حكايت كشف نفوذ كلام
پير مرد پرسيد: تمرين چطور بود به خير گذشت؟ جوان گفت: بله اما سوالهاي زيادي دارم. اول اينكه چگونه باور كنم كه ظرف مدت كوتاهي دولتمند مي‌شوم در صورتي كه هنوز خيلي جوانم و حتي نمي دانم در چه رشته‌اي مي خواهم مشغول به كار شوم.
پير مرد جواب داد: جواني مانع نيست. افراد بي شماري از توجوانتر دولتمند شده اند مانع عمده بي‌خبري از راز است. يا دانستن و به كار نبستن آن.
جوان گفت: من آماده به كارگيري آن هستم ولي نمي توانم صادقانه خود را مجاب كنم كه دولتمند مي‌شوم. پير مر گفت: طبيعتاً چندي زماني خواهد برد تا آنچه در طول اين سالها بافته‌اي بشكافي.
هرچه منش انسان نيرومند‌تر باشد، انديشه‌هايش قدرتمند تر خواه بود و سريعتر متجلي خواهد شد» هراكلس فيلسوف وباستاني يوناني بر اين باور بود كه: منش يعني تقدير.
خواستن بهترين مايه بقاي انديشه‌هايت است. هرچه خواستن شديدتر باشد خواستة‌هايت با شتابي افزونتر در زندگي متجلي مي‌شود. راه دولتمند شدن خواستن شديد آن است، در هر زمينه زندگي، صميميت و شدت،‌لازمة كاميابي است. آرزوي سوزان لازم است اما كافي نيست آنچه فاقد آني ايمان است و راه كسب ايمان از طريق تكرار كلام است. جوان گفت: فكر مي‌كنم مبالغه مي‌كنيد چطور مي‌توان از طريق جادوي كلام دولتمند شد. پير مرد نامه‌اي به جوان داد تا در تنهايي بخواهند در نامه فقط يك كلمه نوشته شده بود خدا نگهدار امضاء دولتمند ني. همان موقع صداي عجيب از پشت سرش شنيد. كامپيوتري كه تا به حال متوجه آن نشده بود روي صفحه آن اين جمله تكرا شده بود:
فقط يكساعت از زندگي باقي مانده
فقط يكساعت از زندگي باقي مانده
جوان ترسيد. آيا اين يك تهديد بود. آخر مگر من چه آزاري به او رسانده‌ام چرا بايد تهديد به مرگ شوم. همه چيز عجيب بود تصميم گرفت فرار كند اما در اتاق ديگر بار قفل شده بود هرچه فرياد كشيد صدايش به جايي نرسيد. از پنجره متوجه مردي شد كه به ساختمان نزديك مي‌شود. رداي گشاد سياه بر تن و كلاه لبه پهن سايهي بر سر داشت قلب جوان از كار ايستاد به جز قاتلي استخدام شده براي كشتن او چه كسي مي توانست باشد. گويي به دام افتاده بود. چندي بعد در باز و مرد سياه پوش وارد شد. در كمال تعجب دولتمند اني را ديد. با آرامش به مرد جوان نگريست و گفت: حالا جادوي كلام را درك كردي.
وقتي تخيل و منطق با هم در تضادند، همواره تخيل پيروز مي‌شود

فصل 9 : حكايت نخستين اشنايي با دل گل رخ
دولتمند به جوان گفت: كلام بر زندگيمان عميقاً تأثير مي گذارد. انديشه ـ حتي دروغ ـ اگر معتقد باشيم ه راست است مي‌تواند بر ما اثر نهد. نبايد بگذاري مشكلات آنقدر برايت مهم شود كه به تو ضربه بزند.
سفر شايد دراز و دشوار باشد. اما هرگز از آن دست نكش. به تو قول مي هم ارزشش را خواهد داشت.
جهان چيزي جز بازتاب ضمير دروت نيست.
اوضاع و شرايط زندگيت آيينه‌اي است كه تصوير زندگي درونت را باز مي‌نمايد.

فصل 10:‌حكايت تسلط بر ضمير ناهشيار
دولتمند ادامه داد: اگر ايمان داشته باشي كه كاري را به انجام برساني، حتماً انجام مي‌شود.
جوان گفت: نمي‌توانم باور كنم كه پس از 6 سال دولتمند مي‌وشم.
دولتمند: هرچه آن را دروني تر كني، قدرتمند‌تر مي‌شوي، تخيل همان چيزي است كه بعضي مي‌گويند ذهن ناهشيار. بخش نهفته ذهنت است و بسيار قدرتمند تر از بخش هشار، ذهن نيمه هوشيار در برابر نفوذ كلام تأثيرپذير است.
عزم و اراده نيز مي‌تواند بر ذهن نيمه هشيارت اثر بگذارد.
بهترين راه حل تكرار است. اين فن «تلقين به خود» است.
جوان گفت:
خب، فكر مي‌كنم مجابم كرديد كه آن را بيازمايم، اگرچه بايد اين حقيقت را به شما بگويم كه هنوز ظنينم.

فصل 11: حكايت بحث درباره ارقام و قواعد
دولتمند پشت ميز تحرير نشست و كاغذي به جوان داد كه بر رويش نوشته بود:
«تا پايان اين سال داراييهايي به ارزش 31250 دلار خوهم داشت. هر سال به مدت 5 سال اين دارايي را 2 برابر خواهم كرد، تا .... ميليونر شوم».
و سپس گفت: تو نيز قاعده‌ات مي‌تواند چنين باشد.
بايد هدف‌هاي كوتاه مدت براي بزرگترين هدفت تعيين كني.
مهمترين چيز اين است كه هدف‌هايت را برروي كاغذ بنويسي.
مراقبت فرصتها باش و همين كه فرصتي پيش آمد، بي درنگ آن را بقاپ.
با دست روي دست گذاشتن اضافه حقوقي نمي‌گيري.
پس نبايد دربرداشتن گامهاي لازمي كه تو را به هدفت مي‌رساند ترديد كني.
وقتي برنامه‌ريزي‌ات درست باشد، ذهن ناهوشيارت برايت شگفتيها خواهد آفريد. وقتي به ان دستور بدهي كه 000/10 دلار بر درآمدت بيفزايد، قطعاً ان را اجرا خوهد كرد.
«زندگي دقيقاض به ما همان چيزي را مي دهد كه از ان انتظار داريم نه كمتر نه بيشتر»

فصل 12 : حكايت يادگيري نيكبختي و زدگي
دولتمند گفت: بيشتر مردم مي خوهند خوشبخت باشند، اما نمي دانند جوياي چيستند. پس ناگزير بي آنكه هيچگاه آن را يافته باشند مي‌ميرند. حتي اگر آن را بيابند، چگونه آن را تشخيص بدهند؟ آنها دقيقاً‌مانند جويندگان دولتمند. به راستي مي‌خواهند دولتمند شوند. اما اگر بي درنگ از آنها بپرسي چقدر مي‌خواهند در سال بدست آورند، بيشتر شان قادر به پاسخ گفتن نيستند. اگر نداني به كجا مي‌روي، معمولاً‌ به جايي نمي‌رسي».
اين از نظر جوان كاملاً مفهوم بود. به طرزي خلع سلاح كننده ساده، به فكر افتاد چرا هرگز پيش از اين به آن نينديشيده بود.
جوان پرسيد: «آيا شما هميشه خوشبخت بوده‌ايد؟»
دولتمند: «ابداً، زماني بود كه يكسر نكبت با ر بودم . انديشه خودكشي نيز به سرم زد اما آنگاه من نيز دولتمند پيري را ملاقات كردم كه تقريباً ‌همن چيزهايي را به من آموخت كه امروز به تو مي‌آموزم. نخست بسيار شكاك بودم، نمي‌توانستم باور كنم كه اين نظريه در مورد من كارگر افتد. اما چون همه چيز را ازموده بومد و هنوز ناموفق بودم و چون چيزي را از دست نمي‌دادم، مشتاق بوم كه بيازمايمش. سي ساله بودم و احساس مي‌كردم عمرم را به هدر مي دهم گويي همه موهبتها از دستم مي‌گريختند.
چندي نگذشت كه ان گونه تفكر را آغاز كردم به عبارت ديگر انقلابي در ذهنم پديد آمد. تقريباً چندي پس از اينكه با خود تكرار كردم. «هر روز از هر جهت، بهتر و بهتر مي‌شوم.»

فصل 13 : حكايت يادگيري بيان خواسته‌ها در زندگي
دولتمند كاغذي به جوان داد و گفت:
هرچه را كه از زندگي مي‌خواهي بنويس. بايد دقيق باشند»
رؤيايت چيست؟ از چه چيز راضي خواهي شد؟ اين بسيار مهم است كه همه جزئيات نوشته شوند. هرچه تصويرت دقيق‌تر باشد، مجالهاي تجلي آنها بيشتر خواهد بود. جزئيات بسيار مهمند، انديشه هايت كه به طوري اسرار آميز و غير منظره و به طور منظم تقويت مي‌شوند، وقعيتهايي را پديد مي‌اورند كه به آنها اجازه مي‌دهدبه واقعيت تبديل شود.
به خاطر داشته باشد «ايمان مي تواند كوهها را جابجا كند» و سپس اهداف ساليان گذشته پيش خود را بر كاغذي كهنه به جوان نشان داد، كه امروز به بهتر شان رسيده بود. و بعد براي قدم زدن به باغ گل سرخ رفتند.

فصل 14: حكايت كشف اسرار باغ گل سرخ
دولتمند گل سرخي چيد و به جوان داد: «بايد هزاران بار اين گل سرخ را بوئيده باشم با اين حال هر بار تجربه‌اي تازه بدست آورده دادم. چون آموخته‌ام اكنون و اينجا زندگي مي‌كنم نه درگذشته و نه در آينده!
مسئله تمركز است. اين تمركز، كليد كاميابي در همة زمينه‌هاي زندگيست.
بايد همه چيز را همانگونه كه هست ببيني. بيشتر مردم گويي در خوابند، گويي نمي‌بينند ذهنشان از خطاها و شكستهايشان و از ترسهاي آينده آكنده است.
گل سرخ مظهر زندگي است، خارهايش نمايانگر راه ترجبه‌اند، ما بايد براي فهم زيبايي هستي تاب آوريم» هرچه ذهنت نيرومندتر باشد، مشكلاتت ناچيزتر خواهد نمود اين منشأ آرامش درون است. پس تمركز كن. كه يكي از بزرگترين كليدهاي كاميابيست» و سپس به سوي خانه گام برداشتند.
دولتمند و جوان سرميز شام نشتند.
جوان گفت: «دوست دارم كسب كار را شروع كنم، اما براي آغاز چگونه پول پيدا كنم؟ آه در بساطم نيست، بانكي را نمي‌شناسم كه وام بگيرم، وثيقه هم ندارم. صاحب هيچ چيز نيستم. جز يك اتومبيل بي ارزش!»
دولتمند گفت كه اين را تكرار نكن، مردم اكثراً بيش از انكه بيازمايند، دست مي كشند! در اوضاع وشرايط كنوني، براي رسيدن به هدفت، اگر واقعاً بخواهي براي گرفتن وامت چه مي كني؟»
جوان گفت: نظري ندارم.
دولتمند: «حتي اصلاً به خاطرت نمي‌رسد از دولتمندي كه تو را تشويق مي‌كند پول بگيري؟
جوان بي درنگ گفت: آيا شما 25000 دلار پول به من قرض مي دهيد؟
دولتمند پول را به جوان داد او از شادماني لبريز شد.
دولتمند گفتك من اين پول را به تو قرض نمي‌دهم بلكه مي‌بخشم. روزي تو نيز بايد آن را به كس ديگري بدهي،‌سالها پس از اكنون، كسي را خواهيد ديد كه در وضعيت امروز توست. از روي شهود او را خواهي شناخت. بايد معادل ارزشي را كه امروز از اين پول دارد به او بدهي.
پير مرد بيرون رفت. جوان خود را تنها يافت. سرش آكنده از انديشه‌ها و دستش سرشار از پولي كه دولتمند به او داده بود.

فصل 15: حكايت لحظه‌اي كه هريك به راه خود مي رود
جوان براي مدتي دراز تنها نماند. مستخدم پايكتي در دست، از راه رسيد: پاكت را به دست جوان داد و گفت: «سرورم اين پاركت را به منمحول كردند تا به شما بدهم. گفتند بايد آن را در خلوت اتاقتان بخوانيد. مي توانيد روزي ديگر را در اينجا بگذرانيد. آنگاه بايد برويد. اين خواسته سرور من است. جوان از او تشكر كرد و بي درنگ به اتاقش رفت. به هر جهت، اين بار احتياطاً در را اندكي باز گذاشت...
پاكت با مومي قرمز به شكل گل رخ مهر شده بود. جوان لبه تخت نشست و به دقت مهر و موم را گشود. از آن رايحه لطيف گل سرخ مي‌تراويد. وصيت نامة دولتمند آني را بيرون كشيد. وصيت نامه خارق‌العاده كه با دست و باحروف درشت شاهوار نوشته شده بود، گويي نفس مي كشيد و سرشار از حيات خود بود. نامه دست نوشته زيباي ديگري با جوهر سياه نيز همراهش بود.
چنين خواند: «اينها آخرين درخواستهاي منند. همه كتابهاي كتابخانه‌ام را براي تو مي‌گذارم. بعضياً معتقدند كه كتابها يكسر بي ارزشند. بر اين اعتقادند كه خود شان جهان را باز مي‌سازند. و چون از دانشي كه در كتابها يافت مي‌شود بهره‌يي نبرده اند، بدبختانه خطاهاي نايكان خود را تكرار مي كنند. به اين طريق، وقت و ثروت هنگفتي را به هدر مي‌دهند.
«از سوي ديگر، به تله اعتماد به هر آنچه كتابها مي گويند نيفت. نگذار آنان كه پي شاز تو آمده اند به جاي تو بينديشند. فقط چيزي را نگاه دار كه فراسوي گذر زمان است.»
«از نخستين ديدارمان كوشيده‌ام مرواريدهاي فرزانگي را كه توانسته‌ام در طول عمر درازم برچينم به تو برسانم. در اين مدركف چند انديشه را كه نمايانگر ميراث معنوي من است خواهي يافت. مي خوهم آنها ره بدست افرادي هرچه افزونتر برساني. به مردم درباره رويارويي ما و اسراري كه آموخته اي بگو. اگرچه پيش از اين كار، خودت بايد آنها را بيازمايي. شيوه يي كه آزموده نشده و به اثبات نرسيده كاملاً فاقد ارزش است.»
«در طول شش سال دولتمند خواهي شد. در آن هنگام اين آزادي را خواهي داشت كه براي تسهيم اين ميراث با مردم، گامهاي لازم را برداري.»
«اكنون بايد بروم گل سرخهانم منتظرند.»
بغض گلوي جوان را فشرد، و لحظه يي در سكوت نشست.
به سوي باغ دويد و ديد كه دولتمند در نيمه راهي كنار بته گل سرخي دراز كشيده است. دستهاي پير مرد روي سينه اش بود و يك شاخه گل سرخ بدست داشت. چهره اش كاملاً آرام بود.


موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب
[ سه شنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۰ ] [ 14:17 ] [ محسن ]
 

خلاصه کتاب 17 دروغ و 1 حقیقت

 

نویسنده:استیو چندلر

این کتاب درباره ی دروغ هاست! دروغ هایی که روانمان را متأثر و تخریب می کنند. دروغهایی که به خودمان تحویل می دهیم تا متقاعد شویم که ناتوان هستیم و کاری از ما ساخته نیست.

با خواندن این کتاب خواهیم دید چگونه از این دروغ ها برای فرو نشاندن آتش روان انسانی خود و تقویت تنبلی و کاهلی مان استفاده می کنیم. ما دروغ می گوییم چون تنبل هستیم و کم انرژی بودن و کم مصرف کردن را انتخاب کرده ایم. ما دروغ می گوییم چون ترسو هستیم. هر دروغی که به خودمان می گوییم بازتابی از یک ناتوانی، تنبلی و یا هراس است. این کتاب درباره ی دروغهایی است که خودمان به خودمان می گوییم و جالب اینجاست که خودمان هم این دروغ ها را باور می کنیم. و خودمان را فریب می دهیم. این کتاب از این فریب بزرگ پرده برداری می کند.

دروغ  اول: من هیچ آشنایی ندارم.

دروغ اول این است که به خودمان می گوییم برای موفقیت مهم این است که چه کسانی را می شناسیم و با چه کسانی ارتباط داریم و یا به اصطلاح پارتی داریم یا نه. این دروغ است، آن چه حقیقت دارد، کار و کیفیت آن است که مهم می باشد باور کردن این دروغ ما را از اقدام کردن و امتحان کردن راههای مختلف و تلاش باز می دارد.

دروغ دوم: اشکالی در من وجود دارد.

فایده این دروغ این است که پیشاپیش خود را شکست خورده تلقی کرده ایم تا هنگام شکست خودمان از خودمان و دیگران از ما انتقاد نکنند. فایده مهم تر آن این است که دست به تلاش سخت و صبورانه نمی زنیم که این یک دشمنی با خود و آینده ی خود است. شکست همواره وجود دارد اما یک صفت و ویژگی برای یک نفر نیست. شکست به عنوان یک ایراد محسوب نمی شود بلکه یک «به نتیجه نرسیدن» است.

دروغ سوم: از سن و سال من گذشته است.

بسیاری از هدف  ها، خواسته ها و نیازهایمان با این دروغ فنا و نابود می شوند چرا که ما با این دروغ از تلاش در سنی که شاید برای جامعه معمول نباشد، شانه خالی کرده ایم. از این دروغ برای متوقف کردن فرایند یادگیری و آموختن استفاده می کنیم. انرژی و قدرت یادگیری انسان ها بستگی به سن وسال ندارد بنابراین از قدرت ذهن برای یادگیری و از انرژی بد نتان برای تلاش استفاده کنید.

دروغ چهارم: می ترسم این کار را انجام دهم.

انسان در 5 سال اول زندگی بیباک و شجاع است و سپس می آموزد که ترسو شود  بعد از آن در اغلب ما روحیه تجربه و خطا ناپذیر می شود و یک زندگی معمول و کسل کننده بدست می آوریم. شجاعت درون همه ما هست، چیزی شبیه خون در رگ و ضربان در قلب اما به خود می گوییم که من می ترسم دست به فلان کار بزنم چرا که دوست نداریم دست به کار شویم.

دروغ پنجم: وقت این کار را ندارم.

اگر بخواهیم کاری را انجام دهیم همیشه به اندازه کافی وقت یافت می شود. در شلوغ ترین روز کاری که داشته اید آیا  زمانی برای صرف چای یا نهار خوردن برای خود مهیا نکرده اید؟ به طور حتم این کار را کرده اید چون بدنتان آن را می خواسته و خودتان هم آن را می خواستید. این کمبود زمان نیست که ما داریم بلکه کمبود انگیزه و هدف داریم. میل و خواسته که زیاد شود، به اندازه کافی وقت هم یافت می شود، اولویت بندی شکل می گیرد و نظم و ترتیب ، ناخواسته سر و کله اش پیدا می شود.

دروغ ششم: کاری از من ساخته نیست.

این حقیقت را فراموش کرده ایم که آنچه می توانیم تغییر دهیم خودمان است و دیگران و شرایط مختلف فرهنگی و اجتماعی را نمی توان تغییر داد. ما متغیر هستیم و بیرون ثابت. دیگران را نمی توانیم تغییر دهیم . تغییر  دادن خود مستلزم شکست است، از شکست می ترسیم بنابراین از تغییر دادن خود منصرف می شویم و می گوییم کاری در این شرایط نمی توانیم انجام دهیم و خودمان هم آن را باور کنیم. اگر کارهای بزرگ از دستمان بر نمی آید، کارهای متوسط یا کوچک زیادی هستند که می توانیم انجام دهیم.

دروغ هفتم: نگرانی من ناشی از متعهد بودن من است

واقعیت این نیست که چون من علاقه مند ،متعهد و مسئولیت پذیر هستم ،نگران نیز باید باشم . من در زمینه های فردی ،اجتماعی ،شغلی ،اقتصادی و خانوادگی نگران هستم به علت اینکه انسان دروغ گویی هستم زیرا به خود باورانده ام که متعهد بودن ،نگران بودن و اضطراب داشتن است .به خود دروغ می گوییم که نگرانی باید به وجود آید تا ما احساس مسئولیت پذیری کنیم در صورتی که نگرانی هنگامی به وجود می آید که مسئولیت پذیری ما کم باشد . بنابراین با این دروغ ، تلاش در جهت بهبود تعهد و مسئولیت خود نمی کنیم و این یعنی تنبلی .

دروغ هشتم : برای این که با شخصیت تر و عاقل تر شوم ،کمی باید اندوهگین به نظر برسم.

اندوه ،نشانه ی ضعف است ،یک اقدام ارادی است، یک نقش بازی کردن است و کم خردی به حساب می آید. هفته ای چند ساعت در خودمان فرو می رویم، نگران آینده هستیم، افسوس گذشته را می خوریم! به طور حتم شاید 75 در صد زمان بیداری یک سوم زمان عمرمان هم که در خواب هستیم، پس چه زمانی می ماند برای جنب و جوش و شور و شوق و حرکت و امید و تلاش و سرعت؟!

تحقیق های روان شناسی ثابت کرده اند که اندوه، ذهن را کند می کند. یعنی ما از عمرمان چه سهم بزرگی را در کند ذهنی می گذرانیم!!

اندوه حتی خفیف آن، ضریب هوشی را در حدود 30 در صد کاهش می دهد. اندوه یعنی از دست دادن فرصت ها و این با عاقل بودن و کامل بودن منافات دارد.

دروغ نهم : ترک عادت های طولانی،دشوارتر است

اشخاص می توانند در یک لحظه تغییر کنند اگر چه تغییر شاید سختی های خودش را داشته باشد، مهم مدت زمان عادت های رفتاری خاص نیست، مهم این دروغی است که به خودمان می گوییم تا از سختی ها تغییر، رهایی پیدا کنیم و هر رفتار نادرستی که در ما کهنه و کهنه تر می شود، گویی دلیل ما محکم و محکم تر می شود که تغییر، ناممکن   می باشد. آن چه مهم است، یک تصمیم جدی همراه یک قول و تعهد به خودمان و به خدای مان است.

دروغ دهم : دیگران ناراحتم می کنند

اغلب، دلیل ناراحتی ما از دیگران، برداشت ها و تفسیر های  خودمان درباره ی حرف های آنان است نه حرفی که شنیده ایم. کسانی که مایل نیستند وقت صرف کنند و روی فکر کردنشان تمرین کنند و آن را اصلاح کرده و از تعبیر و تفسیرها و سوء برداشت ها خلاصی یابند، این دروغ را در تمامی تعامل های خود با افراد اجتماع می گویند. یک سخن شاید برای فردی امیدوارکننده و برای شخص دیگری، بی اهمیت و برای فردی، توهین آمیز باشد. واقعیت این است که افراد خودشان ناراحتی را برای خودشان بنا می کنند.

دروغ یازدهم : وضعیت مالی من خوب نیست

اشخاصی که می گویند ،پول کمبود زندگی آنان است ،دروغ بزرگی گفته است آنچه کمبود است ، مدیریت اقتصاد فردی و خانوادگی آنان می باشد. برخی از افراد به علت شانه خالی کردن از مسیر های سختی (گاه طولانی) که برای به دست آوردن شغل پر در آمد داشته اند ،این جمله را به زبان می آورند .

دروغ دوازدهم: مهمترین دارایی من ،می تواند ثروت و پول باشد.

انسان عاقل ،همواره مراقب میزان تلاش و اراده و اقدام هایش می باشد چرا که آن را مهمترین دارایی خود به حساب می آورد . آنچه انسان به آن نیازمند است ، توانایی و تلاش و اراده است که همه ما داریم . تحقیق ها نشان داده که میزان سلامت روحی و روانی انسان در سالمندی ، به میزان تلاش و کوشش او در زندگی بوده است نه به میزان ثروت او.

دروغ سیزدهم : برتری ظاهری برای من اعتماد به نفس به همراه دارد.

آنچه باعث افزایش اعتماد به نفس و برتری انسان ها می شود ، میزان تبحر آنان در کاری است که انجام می دهند نه در چیزی که انجام نمی دهند یعنی ما اگر وضع زندگی ،لباس ، راه رفتن ، حرف زدن و مدل اتومبیل مان را چنان کنیم که به ما اعتماد به نفس یا برتری بدهد ، گویی بر روی یک آجر ، آب طلا کشیده ایم . اعتماد به نفس ، یک حس درونی است که خودمان باید متوجه آن شویم نه این که بدون انکه خودمان از آن خبری داشته باشیم ، بخواهیم دیگران متوجه آن شوند !

دروغ چهاردهم : افسوس گذشته را می خورم

گذشته پرستی و متمرکز بودن بر روی افسوس ها ، احتمالها، حسرت ها و اندوه های گذشته ، نشانه های یک مرگ می باشد و میتواند زندگی ما را تباه کند. امروز، ما گذشته ها را با آنچه که می خواهیم تعریف می کنیم و این تعریف های ما، بوی افسوس و حسرت و اندوه می دهد که باز هم مانعی برای شور و شوق و تلاش در لحظه ی اکنون است حقیقت گذشته ، انرژی گرفتن و عبرت گرفتن و تجربه کسب کردن و یادگیری است و دروغ گذشته یا  گذشته دروغ، عادت کردن به تمرکز و تفکر به نقاط سیاه آن بدون اقدامی برای بهبود حال و آینده است.

دروغ پانزدهم : من اینطوری هستم

صفت ویژه ای برای هیچ یک از ما وجود ندارد که با آن شناخته شویم یا آن صفت ویژه، عامل شناسایی ما در میان جامعه باشد. یک فرد خشمگین شاید مهربانترین انسان جامعه ی خود باشد. ما در مراحل مختلف زندگی حتی در ساعت های مختلف روز دارای روحیه های متفاوت هستیم اما درک رفتارهای نامناسب و روحیه های نا مطلوب برای ما یک نعمت به حیات می آید چراکه آنها را شناسایی کرده ایم تا بتوانیم آنها را از بین ببریم و اگر خود را دارای صفت ثابت ویژهای بدانیم برای نمونه بگوییم :(من انسان فروتنی هستم ) و... راه پیشرفت را بر خود بسته ایم.

دروغ شانزدهم : شرط ورود به طبقه ای خاص، داشتن ژست های کلیشه ای است.

 بسیاری از ثروتمندان یا آنهایی که از ثروتمندها تقلید میکنند عادت های خاصی را برای خود در نظر می گیرند و چنان اختصاصی با آن عادت ها برخورد می کنند که گویی شرط ورود به آن طبقه است. آنان شرط لازم برای ورود به طبقه جدید اجتماعی را غرور و جدایی از دیگران می دانند در صورتی که تمام این حرکت ها دروغ است به خودشان. حقیقت این است که انسان ها همه در یک زمین زندگی می کنند اما برخی ثروت زیاد تر، برخی تحصیلات بیشتر، برخی اخلاق بهتر، برخی بدنی قویتر دارند و برخی متواضع تر ،برخی مفیدتر و برخی معنوی تر هستند.

دروغ هفدهم : بد شانس هستم

به خود و دیگران می گوییم که قربانی بد شانسی شده ایم. شرایطی ناشناخته و نامعلوم وجود دارد که من را از موفقیت باز می دارد ، به طور کلی من در تمام زمینه های زندگی بدشانس هستم.شانس، یعنی احتمال و به کار بردن آن در مورد موفقیت یا عدم موفقیت یا شکست درست نمی باشد. موفقیت یعنی آماده بودن و داشتن صلاحیت لازم و عدم موفقیت، نشان دهنده ی این است که هنوز صلاحیت ما تکمیل نشده و هنوز آماده و کامل نیستیم، زمان لازم است.

و اما یک حقیقت :

مهم نیست آنچه را که میخواهیم، در حال حاضر و اکنون ،آن را داشته باشیم یا نه، حقیقت این است که قسمتی از مغز انسان (ناحیه ی فرونتال )مسئول اراده ی انسان است و همانند نواحی شنوایی، بینایی و ... ما صاحب اراده نیز هستیم، ما مسئول زندگی خود هستیم ما مسئول پاکی و توان خود هستیم در حضور پاکی و قدرت ، زندگی محکم و شورانگیز میشود و این حقیقت زندگی است.

 


موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب
[ دوشنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۰ ] [ 11:22 ] [ محسن ]

خلاصه کتاب همه چیز با خدا ممکن است

 

قانونمندی طبیعت

حضور در طبیعت قانونمند

اساس صحبت قانونمندی طبیعت، قوانینی است که بر زندگی ما جاری‌ است. خداوند مهربان وقتی هستی را آفرید، یک سری قوانین بر آن حاکم ساخت که تحت عنوان سنت‌های‌الهی یا قانونمندی طبیعت از آن یاد می‌شود.

 

در واقع می‌توان گفت با اینکه انسان در رأس هرم مخلوقات قرار دارد در هر حال جزئی از این هرم است و عنصری از یک مجموعه که باید قوانین حاکم بر آن را اجرا کند. اگر اجرا کند حمایت و پاداش طبیعت را می‌بیند و اگر سرپیچی کند لطمه می‌بیند.

قانون اول: قانون خالی شدن (خلاء)

اولین قانون، قانون خلاء است. این قانون می‌گوید:

همیشه خلاء باعث جذب می شود.

هرچه خلاء بیشتر باشد، هر چه خالی بیشتر باشد جذب بیشتر است. اگر من می‌خواهم ..........

مطالعه در ادامه مطلب

 


موضوعات مرتبط: خلاصه کتاب
ادامه مطلب
[ جمعه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ ] [ 11:25 ] [ محسن ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

زندگی زيباست زشتی ‌های آن تقصير ماست، در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست!

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
پیامبر اکرم(ص):
هر کسی صلوات بر من را در نوشته ای بنویسد تا زمانی که آن نوشته باقی است، فرشتگان بر او استغفار می نویسند


قدرت کلمات
کلمات، چنان قدرتی دارند که می توانند آتش جنگی را بیفروزند و یا
صلحی را بر قرار سازند، رابطه ای را به نابودی کشانند و یا آنرا محکمتر کنند.
برداشت و احساس ما نسبت به هر چیز، بسته به معنائی است که به آن چیز می دهیم.
کلماتی که آگاهانه یا نا آگاهانه برای بیان یک وضعیت انتخاب می کنیم، بلافاصله
معنای آن را در نظرمان دگرگون می کنند و در نتیجه احساسمان را تغییر می دهند.




چگونه زندگی کنیم؟
ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم، سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم، بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم، سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم بکار بردم تا آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم،  سپس می تونستم به کار برگردم، اما برای بازنشستگی تلاش کردم، اما اکنون که در حال مرگ هستم، ناگهان فهمیده ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم .  

لطفا اجازه ندهید این اتفاق برای شما هم تکرار شود . قدر دادن موقعیت فعلی خود باشید و از هر روز خود لذت ببرید . برای به دست آوردن پول، سلامتی خود را از دست می دهیم سپس برای بازیابی مجدد سلامتی مان پول مان را از دست می دهیم گونه ای زندگی می کنیم که گویا هرگز نخواهیم مرد و گونه ای می میریم که گویا هرگز زندگی نکرده ایم .



سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
با عرض ادب و احترام و فرو تنی
مقدم شما را به وبلاگم گرامی داشته وآرزومندم که از حضور در این وبلاگ ؛ احساس آرامش ؛رضایت و لذت بنمائید .

بهترين انتخاب در سخت‌ترين صحنه
از اهميت تأمّل در واقعه‌ي كربلا همين بس كه ائمه معصومين به ما دستور داده‌اند هر حادثه‌اي که برايتان پيش مي‌آيد به کربلا وصل کنيد تا واقعه‌ي کربلا يک لحظه از منظر ما پنهان نماند و از بصيرتي که در پي دارد محروم نگرديم. زيرا كه كربلا يک حادثه اتفاقي نيست، بلکه فرهنگي است که براي شكوفايي حيات بشر توسط امامي معصوم تدوين شده است. اگر خواستيد حوادث زندگي، شما را نبلعد و روز‌مرّه‌گي‌ها عمر شما را لگدمال نكند و خيالات و اغراضِ دنيايي افق حيات شما را تيره ‌و ‌تار نگرداند، بايد همواره كربلا را مدّ‌نظر داشته باشيد تا هرگز از بهترين انتخاب‌ها در سخت‌ترين صحنه‌ها نهراسيد.


اگر امروز حتی یک کلمه از دیروز بیشتر بدانید مسلماً شخص دیگری هستید

بيسواد كسي است كه ياد نگيرد كه چگونه ياد بگيرد


من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/آدم آورد در این دیر خراب آبادم/
نیستم آدم اگر بازنگردم آنجا/زین جهت هست اگر باز کمی دلشادم


مرا بسپار در یادت ، به وقت بارش باران! نگاهت گر به آن بالاست و در رقص دعا قلبت مثال بید می لرزد ، دعایم کن که من محتاج محتاجم.


الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾ (سوره رعد)

همان كسانى كه ايمان آورده‏اند و دلهايشان به ياد خدا آرام مى‏گيرد آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مى‏يابد (۲۸)

خوشبختی، موفقيت، آرامش همان رضاي خداست

به یکی بستم و از هر دو جهان بگسستم
مشکل هر دو جهان را به خود آسان کردم

کلماتی برگزیده از نیمه تاریک وجود
-ما هر کس وهر چیزی راکه جنبه های فراموش شده وجودمان را انعکاس می دهدرا به خود جلب می کنیم.اگر از تکبر شما می رنجم به این دلیل است که تکبر وجود خودرا نمی پذیرم.
-به یا داشته باشید هنگامی که بر رفتار ناپسند کسی متمرکز می شوید به این دلیل است که خودتان ان ویژکی رادارید
-اگر طالب عشق بیشتری هستیدبه خود عشق بورزید.اگر خواهان پذیرفته شدن هستید خودرا بپذیرید.
-ترس انسان را به حفظ موقعیت کنونی ترغیب می کند درحالی که عشق مارا تشویق می کند به راهمان ادامه دهیم.
-ایاآرزوهایتان آنقدر مهم هستند که شما را وادار کنند تاشجاعانه با ترسهای خود روبه رو شوید.ایا به اندازه کافی خواستار برآورده شدن آرزوهایتان هستید؟انتخاب با شماست.
-ترجیح می دهید به کاری که دوست ندارید ادامه دهید.یا خطر ایجا د کار و کسبی را که دوست داریدرا می پذیرید؟
-رسالت ما بی عیب ونقص بودن نیست.رسالت ما یکپارچه بودن است.
“دبی فورد”

کلید همه کارها
حضرت امیر المومنین (علیه السلام) حدیثی دارند که می فرمایند:
مراقب افکارت باش که گفتارت می‌شود،
مراقب گفتارت باش که رفتارت می‌شود،
مراقب رفتارت باش که عادتت می‌شود،
مراقب عادتت باش که شخصیتت می‌شود،
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می‌شود.

تلنگر
❓فقط یک لحظه
پیش خودتان فکر کنید!
اگر همین الان فوت کنید...!

در شبکه های اجتماعی مانند:
وایبر،viber
بیتاک،beetalk
تلگرام،telegrame
واتس آپ،whatsapp
فیس بوک،facebook
اینستاگرام،instagrame
و دیگر شبکه های اجتماعی...!

چه چیزی را از خودتان بر جای گذاشته اید،
آیا صدقه جاریه از خودتان برجای گذاشته اید و یا اینکه گناه جاریه؟؟


ای جوان مسلمان بسیار مواظب باش که در شبکه های اجتماعی چه چیزی پخش و نشر می کنی



خداوند می فرماید:
💫ولَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ

💫آنها بار سنگین (گناهان) خویش را بر دوش می‌کشند، و (همچنین) بارهای سنگین دیگری را اضافه بر بارهای سنگین خود؛ و روز قیامت به یقین از تهمتهائی که می‌بستند سؤال خواهند شد!

📚 سوره عنکبوت/13
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب
div id="video-display-embed-code_241401" >