آرامش با یاد خدا
خداوند بی‌نهایت است و لامكان و بی زمان  اما به قدر فهم تو كوچك می‌شود و به قدر نیاز تو فرود می‌آید، 
لینک دوستان
خاطره ایی از استاد شفيعي كدكني
 پدر ادبيات معاصر ايران
 ( خیلی زیباست توصیه میکنم حتما بخوانید )

"من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته،

دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم،

کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم

اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو" که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند:

نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟

 ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم،

چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود،

 رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق، هق مردانه ای را شنیدم،

 از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است،

خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم،

 قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ...
حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم،

 دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم،

گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی "عمو" و "دایی" نثارم می کردند.
بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد، 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد

 و باید بروم اتاقش، رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زوار درفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.
گفتم: این چیه؟
"باز کن می فهمی"
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
این برای چیه؟
"از مرکز اومده؛ در این چند ماه که اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دونستم که این چه معنی می تونه داشته باشه،

 فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید 1000 تومان باشه نه 900 تومان!
مدیر گفت از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه

اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت:

 من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم، درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان،

 اون کسی که بسته رو آورده صد تومانش را کِش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم اما برای دادنش یه شرط دارم...
"چه شرطی؟"
بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده دار است.
استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند،

 نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت: "

به آقای مدیر گفتم هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش


پ.ن: با تشکر از آقای دکتر فیروزی از ارسال مطلب


موضوعات مرتبط: خاطره ایی از استاد شفيعي كدكني
[ چهارشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۲ ] [ 7:16 ] [ محسن ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

زندگی زيباست زشتی ‌های آن تقصير ماست، در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست!

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
پیامبر اکرم(ص):
هر کسی صلوات بر من را در نوشته ای بنویسد تا زمانی که آن نوشته باقی است، فرشتگان بر او استغفار می نویسند


قدرت کلمات
کلمات، چنان قدرتی دارند که می توانند آتش جنگی را بیفروزند و یا
صلحی را بر قرار سازند، رابطه ای را به نابودی کشانند و یا آنرا محکمتر کنند.
برداشت و احساس ما نسبت به هر چیز، بسته به معنائی است که به آن چیز می دهیم.
کلماتی که آگاهانه یا نا آگاهانه برای بیان یک وضعیت انتخاب می کنیم، بلافاصله
معنای آن را در نظرمان دگرگون می کنند و در نتیجه احساسمان را تغییر می دهند.




چگونه زندگی کنیم؟
ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم، سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم، بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم، سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم بکار بردم تا آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم،  سپس می تونستم به کار برگردم، اما برای بازنشستگی تلاش کردم، اما اکنون که در حال مرگ هستم، ناگهان فهمیده ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم .  

لطفا اجازه ندهید این اتفاق برای شما هم تکرار شود . قدر دادن موقعیت فعلی خود باشید و از هر روز خود لذت ببرید . برای به دست آوردن پول، سلامتی خود را از دست می دهیم سپس برای بازیابی مجدد سلامتی مان پول مان را از دست می دهیم گونه ای زندگی می کنیم که گویا هرگز نخواهیم مرد و گونه ای می میریم که گویا هرگز زندگی نکرده ایم .



سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
با عرض ادب و احترام و فرو تنی
مقدم شما را به وبلاگم گرامی داشته وآرزومندم که از حضور در این وبلاگ ؛ احساس آرامش ؛رضایت و لذت بنمائید .

بهترين انتخاب در سخت‌ترين صحنه
از اهميت تأمّل در واقعه‌ي كربلا همين بس كه ائمه معصومين به ما دستور داده‌اند هر حادثه‌اي که برايتان پيش مي‌آيد به کربلا وصل کنيد تا واقعه‌ي کربلا يک لحظه از منظر ما پنهان نماند و از بصيرتي که در پي دارد محروم نگرديم. زيرا كه كربلا يک حادثه اتفاقي نيست، بلکه فرهنگي است که براي شكوفايي حيات بشر توسط امامي معصوم تدوين شده است. اگر خواستيد حوادث زندگي، شما را نبلعد و روز‌مرّه‌گي‌ها عمر شما را لگدمال نكند و خيالات و اغراضِ دنيايي افق حيات شما را تيره ‌و ‌تار نگرداند، بايد همواره كربلا را مدّ‌نظر داشته باشيد تا هرگز از بهترين انتخاب‌ها در سخت‌ترين صحنه‌ها نهراسيد.


اگر امروز حتی یک کلمه از دیروز بیشتر بدانید مسلماً شخص دیگری هستید

بيسواد كسي است كه ياد نگيرد كه چگونه ياد بگيرد


من ملک بودم و فردوس برین جایم بود/آدم آورد در این دیر خراب آبادم/
نیستم آدم اگر بازنگردم آنجا/زین جهت هست اگر باز کمی دلشادم


مرا بسپار در یادت ، به وقت بارش باران! نگاهت گر به آن بالاست و در رقص دعا قلبت مثال بید می لرزد ، دعایم کن که من محتاج محتاجم.


الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿۲۸﴾ (سوره رعد)

همان كسانى كه ايمان آورده‏اند و دلهايشان به ياد خدا آرام مى‏گيرد آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مى‏يابد (۲۸)

خوشبختی، موفقيت، آرامش همان رضاي خداست

به یکی بستم و از هر دو جهان بگسستم
مشکل هر دو جهان را به خود آسان کردم

کلماتی برگزیده از نیمه تاریک وجود
-ما هر کس وهر چیزی راکه جنبه های فراموش شده وجودمان را انعکاس می دهدرا به خود جلب می کنیم.اگر از تکبر شما می رنجم به این دلیل است که تکبر وجود خودرا نمی پذیرم.
-به یا داشته باشید هنگامی که بر رفتار ناپسند کسی متمرکز می شوید به این دلیل است که خودتان ان ویژکی رادارید
-اگر طالب عشق بیشتری هستیدبه خود عشق بورزید.اگر خواهان پذیرفته شدن هستید خودرا بپذیرید.
-ترس انسان را به حفظ موقعیت کنونی ترغیب می کند درحالی که عشق مارا تشویق می کند به راهمان ادامه دهیم.
-ایاآرزوهایتان آنقدر مهم هستند که شما را وادار کنند تاشجاعانه با ترسهای خود روبه رو شوید.ایا به اندازه کافی خواستار برآورده شدن آرزوهایتان هستید؟انتخاب با شماست.
-ترجیح می دهید به کاری که دوست ندارید ادامه دهید.یا خطر ایجا د کار و کسبی را که دوست داریدرا می پذیرید؟
-رسالت ما بی عیب ونقص بودن نیست.رسالت ما یکپارچه بودن است.
“دبی فورد”

کلید همه کارها
حضرت امیر المومنین (علیه السلام) حدیثی دارند که می فرمایند:
مراقب افکارت باش که گفتارت می‌شود،
مراقب گفتارت باش که رفتارت می‌شود،
مراقب رفتارت باش که عادتت می‌شود،
مراقب عادتت باش که شخصیتت می‌شود،
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می‌شود.

تلنگر
❓فقط یک لحظه
پیش خودتان فکر کنید!
اگر همین الان فوت کنید...!

در شبکه های اجتماعی مانند:
وایبر،viber
بیتاک،beetalk
تلگرام،telegrame
واتس آپ،whatsapp
فیس بوک،facebook
اینستاگرام،instagrame
و دیگر شبکه های اجتماعی...!

چه چیزی را از خودتان بر جای گذاشته اید،
آیا صدقه جاریه از خودتان برجای گذاشته اید و یا اینکه گناه جاریه؟؟


ای جوان مسلمان بسیار مواظب باش که در شبکه های اجتماعی چه چیزی پخش و نشر می کنی



خداوند می فرماید:
💫ولَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ

💫آنها بار سنگین (گناهان) خویش را بر دوش می‌کشند، و (همچنین) بارهای سنگین دیگری را اضافه بر بارهای سنگین خود؛ و روز قیامت به یقین از تهمتهائی که می‌بستند سؤال خواهند شد!

📚 سوره عنکبوت/13
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب
div id="video-display-embed-code_241401" >