|
آرامش با یاد خدا خداوند بینهایت است و لامكان و بی زمان اما به قدر فهم تو كوچك میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید،
| ||
|
مسأله سرنوشت انسان ها چیست؟ پاسخ: به طور کلی، سرنوشت، دو جزء و دو رکن دارد. یک جزء آن در اختیار ما و دیگری در اختیار خداست. این قد و قامت، این که ما در یک محیطِ خاص زاده شده ایم، یا این که بُرد چشم ما اندازه معینی دارد، دست و بازوی ما قدرت معینی دارد و غیره، مشخصات تکوّنی ما می باشد که در اختیار ما نبوده است. یا بیماری هایی که پیش می آید- غیر از آن بیماری های اختیاری- این ها اختیاری نیست. یک مقدار این نقشه را خود من با دستم می نویسم، که این اختیاری است. از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند یا رسول اللَّه، آیا سرنوشت ما با قلم نوشته و تمام شده است و ما هم همین طور در یک نقشه تمام شده دست و پا می زنیم، یا این که در ساخت سرنوشت ما، خودمان تأثیر داریم؟ حضرت فرمود: «سرنوشت ما از دو جزء مرکب است. یکی دست اوست (خداست) که به وسیله قوانین طبیعت در ما تبلور یافته است. دیگری هم به اختیار خود من است». پس آن جزء را که به اختیار خود من است، نباید با آن که به اختیار من نیست، آمیخت. این جواب درباره سؤال مطرح شده است و مباحث بسیار زیادی هم دارد. از آن جمله، اگر چیزی از سرنوشت دست ما نباشد و همه ساخته او باشد، نه مسؤولیت ها معنا دارد، نه تکامل شخصیت معنا دارد، نه عشق و علاقه معنا دارد، نه بعثت انبیا معنا دارد. ادعایی که چنین دلیلی داشته باشد، ببینید چه قدر مهم است. اصلًا اگر مسأله اختیار سلب شود، انسان ها مانند یک ماشین می شوند. بدین جهت که سؤال ها مربوط به جبر و اختیار است، [لازم می بینم توضیحات دیگری بیان کنم ]: در صورتی که اختیار در کار نباشد، همه چیز بی معنی می شود. در آن صورت مسؤولیت یعنی چه، شخصیت یعنی چه، نیک و بد یعنی چه؟ دیگر نه تنها تمام این سؤالات، بلکه اصلًا نیک و بد معنا ندارد. وقتی ما اختیار نداریم و نقشه را او (خدا) صد درصد پیاده می کند، من چه کاره هستم؟ این که در روایت جواب می دهد: جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائِن «قلمِ سرنوشت به آن چه که خواهد شد، خشکیده است» یعنی چه؟ یعنی این سرنوشت این شخص، و این هم سرنوشت آن شخص و تمام شد؛ قلم هم کنار گذاشته شد و خشک شد. این روایتی است که نقل کردند و سندش ثابت نشده است و از آن، مفهوم جبر استنباط می شود. معنای بسیار خوبی را یکی از حکمای عارف ما- مولوی - این طور بیان می کند که: این که قلم نوشته است که هر مقدمه ای نتیجه ای دارد و هر علتی معلولی، انسان آگاه را بیشتر به کارهای اختیاری تحریک می کند. هکذا تأویل قد جَفَّ القلم بهر تحریض [1] است بر فعل اهَم چون قلم بنوشت که هر کار را لایقِ آن هست تأثیر و جزا کژ روی جف القلم کژ آیدَت راست رو جف القلم بفزایدت کرد دزدی دست شد جف القلم خورد باده، مست شد، جف القلم عدل آری برخوری جف القلم ظلم آری مدبری جف القلم [2] اگر شراب بخوری، مست خواهی شد، (جف القلم). یعنی قانون تثبیت شده است. اگر کبریت روی قالیچه انداختید، خواهد سوخت (جف القلم). اما چه کسی به شما گفته بود که کبریت را به روی قالیچه بیندازید؟ اگر به ظرف [محتوی ] بنزین کبریت بیندازید، شعله ور می شود و شاید شهری را به آتش بکشد (جف القلم). قانون چنین است، اما چه کسی به شما گفته که این کار را انجام دهید؟ خدا به مولوی پاداش بدهد! ملاحظه کردید که چه قدر زیبا معنا کرده است. اگر تمام سرنوشت من، جبری و صد در صد مشخص شده باشد، تمام ارزش ها نابود می شود. البته داستان بسیار بزرگی است که ما چه مقدار اختیار داریم. در این دنیا، چه کار کنیم تا اختیار ما زیادتر شود. چه کنیم که انگیزه های حرکات ما، بر مبنای کشمش و غوره نباشد. شما حق دارید این سؤال را از مربیان بکنید که چه کنیم تا در این دنیا همانند یک آلت ناآگاه در دست روزگاران و در دست عوامل طبیعت و قدرت ها قرار نگیریم؟ جا دارد و باید، هم معلمان و هم مربیان اگر واقعاً دلسوز بشر هستند، برای این که ما از اختیار بیشتر برخوردار شویم، توصیه کنند که شخصیتمان را قدرت بدهیم، در غیر این صورت کاری برای ما انجام نداده اند. یا اگر کاری انجام داده اند، خیلی کم بوده است. وگرنه اگر با یک غوره و کشمش، تصمیمات انسان عوض شود، درست نیست. آیا این زندگی است؟ اشتری ام لاغر و هم پشت ریش زاختیارِ هم چو پالان شکلِ خویش این پالان است، اختیار نیست که یک کشمش، پالان را این طرف و آن طرف می برَد. مثلًا تصور بفرمایید که روی پالان اسب یا روی شتر، دو لنگه بار گذاشته ایم. اگر یک سنگ بگذارید آن طرف، پالان به همان طرف می رود. یا یک بار بگذاریم این طرف پالان، بدیهی است که پالان به این طرف می رود. اختیاری که با یک کشمش و غوره عوض خواهد شد، چه اختیاری است؟ ای اولاد آدم، باید به تقویت شخصیت بپردازیم. [1] پی نوشت: [1] جعفرى تبريزى، محمد تقى، در محضر حكيم، 1جلد، موسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفرى - تهران - ايران، چاپ: 10، 1394 ه.ش. [1] - تحريض: تحريك. [2] - تفسير و نقد و تحليل مثنوى، محمدتقى جعفرى، ج 12، ص 416. [ شنبه پنجم مهر ۱۳۹۹ ] [ 14:51 ] [ محسن ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||