|
آرامش با یاد خدا خداوند بینهایت است و لامكان و بی زمان اما به قدر فهم تو كوچك میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید،
| ||
|
«خدا يك موجود نيست، خدا خود هستي است» «تنها چيزي كه در مورد خدا ميتوانيم بگوييم، اين است كه او “چه” نيست» گزارش جلسه سخنراني “سخن گفتن از خدا” جلسه سخنراني “سخن گفتن از خدا” امروز در دانشگاه علامه طباطبايي برگزار شد. به گزارش خبرنگار بخش حكمت و فلسفه ايسنا، اين برنامه با سخنراني عباس عليزماني ـ استاد دانشگاه ـ برگزار شد. وي عنوان كرد: مشكل اصلي كه در زبان ديني وجود دارد، بحث سخن گفتن از خداست. ما متدينان به خدا ايمان داريم و مدعي هستيم خدا را تجربه كرده و دربارهاش سخن ميگوييم. بيشترين حجم متون مقدس از تاريخ، حوادث، شريعت كه بگذريم، سخنهايي است كه خدا در مورد خودش گفته است، متدينان كه درباره خدا صحبت ميكنند، خدا را واقعيترين امور دنيا ميدانند و الهيات آن طوري كه برومر مطرح ميكند، همان سخن گفتن از خداست و در الهيات دنبال توجه و تبيين اين شيوه سخن گفتن هستيم و بيشترين حجم در حوزه دين درباره خداست و بيشترين ابهام نيز در اين مورد وجود دارد. وي افزود: وقتي موجودي جسماني نيست، ميگوييم سخن ميگويد، ميشنود يا ميبيند. اينجا دچار ابهام ميشويم؛ مثلا به خدا حيات را نسبت ميدهيم؟ زنده بودن خدا به چه معناست؟ ابهامي در مورد اين واژهها وجود دارد. چطور اوصاف انساني را به خدا نسبت ميدهيم؟ اوصاف متافيزيكال مثل وجود و وجوب مخصوص خداست؛ ولي وقتي كه اوصافي بين خدا و انسان مشترك ميشود، آن زمان مشكل به وجود ميآيد، خدايي كه ميشنود، ميبيند، عشق ميورزد، زيباست و داروي حيات است، همه اوصافي است كه به انسان نيز نسبت ميدهيم و آلسترونگ مشكل را اوصاف مشترك بين انسان و خدا ميداند. اگر اين اوصاف را به معناي طبيعي خود به كار ببريم، اسناد آن حاوي داشتن حالات نفساني، خشم، شادي و ... است كه اسناد اين ويژگيهاي جسماني تناهي به خداست. علي زماني سپس به نظريه روح معنا كه توسط علامه طباطبايي مطرح شده است، اشاره كرد و گفت: وقتي ميگوييم خداوند متكلم است، داراي روح معناست و ممكن است اين سخن را با كلام، اشاره و سكوت منتقل كنيم. علامه طباطبايي ميگويد: ويژگيهاي انساني در مفهوم علم نخوابيده كه علم حتما در اثر تعليم و تعلم و انفعالي باشد. درحقيقت علم حضور معلوم نزد عالم است. يكي از دغدغههاي آسترونگ زبان ديني بود. زيرا معتقد هستند كه مفاهيم معاني كاركردي داشته و اطلاق مفاهيم به طبع كاركردي است كه مفاهيم دارند. مثلا مفاهيم حافظ هم بر انسان هم بر كامپيوتر اطلاق ميشود كه مصداق اين دو به هيچ وجه مثل هم نيست. ما ميتوانيم ويژگي امكاني را پالايش كرده و كنار گذاشته و معناي پالايش شده و خالي از محدوديتهاي امكان آن معنا را به خدا نسبت دهيم. متكلمان آن مفهوم را پالايش كرده و يك زبان جديد و فني ميسازند كه درحقيقت مفهومهايي است كه در آن روح معاني هست و قابل اطلاق به خداست. وي سپس در مورد ديدگاهي كه در مورد خدا سخن ميگويد، خاطر نشان ساخت: اين ديدگاه ميگويد سخن گفتن از خدا يا معنادار است يا حقيقي يا ايجابي يا صادق است. برخي ميگويند ميتوانيم در مورد خدا سخن بگوييم، عده ديگر ميگويند ما در مورد خدا سخن ميگوييم؛ ولي بيمعناست، در مورد خدا ميتوانيم سخن بگوييم؛ ولي به صورت حقيقي نميتوانيم و تنها طريق سخن گفتن از خدا به صورت مجازي است. در اين زمينه تيليش معتقد است تمام زبان ديني ساختار نمادين دارد و تنها زباني كه ميتواند ناظر بر غايت استوار باشد، زبان نمادين است. تيليش معتقد بود تنها گزاره غير نمادين جمله “خدا يك موجود نيست، خدا خود هستي است“ ميباشد و دليلش اين بود كه اگر بگوييم خدا يك موجود است، او را در عرض ساير موجودات قرار دادهايم؛ در صورتي كه خدا متعاليتر است. اين استاد دانشگاه ريشه اين بحث را در آراي فيلسوفان قديم دانست و افزود: افلاطون در باب مثال خير ميگويد كه مثال خير فراتر از بيان و توضيح و وجود و عدم استو فلوطين نيز ميگفت احد نه موجود است نه معدوم؛ بلكه فوق وجود است. نظريه ديگري وجود دارد كه در مورد خدا ميتوانيم صحبت كنيم؛ ولي نه به صورت ايجابي؛ بلكه به صورت سلبي كه اين جرياني است كه از آن به عنوان الهيات سلبي تعبير ميكنيم و تنها معرفتي كه نسبت به خدا ميتوانيم بيابيم معرفت سلبي است. وي يادآور شد: خدا واجبالوجود است و ما ممكنالوجود، او نامتناهي است و ما متناهي و ... اگر خدا در متن واقع شباهتي با موجودات ندارد، آن گاه چگونه ميتوان مفاهيم واقعي را بر خدا و انسان به صورت يكسان به كار ببريم؟ اگر معتقديم كه مفهوم بايد از وحدت تبعيت كند و از سوي ديگر معتقد باشيم كه بين واقع خداوند و مفاهيم ما شباهتي وجود ندارد، اين مفاهيم نميتواند از او حكايت كند. اين مفاهيم را ما از عالم ميگيريم. اينها حكايتگر اين عالم هستند، پس چطور ميتوان در مورد موجود ديگري به كار برد؟ اينها قالبهايي هستند كه متناسب با اين دنيا دوخته شده و اگر در مورد خدا به كار بريم او را پايين ميآورد چه بايد كرد؟ يكي از راه حلهاي الهيات سلبي است كه ميگويد وقتي مفاهيمي به خدا اطلاق ميشود، معناي ديگري داشته و ارتباطي با معناي بيروني و مفاهيم اين عالم ندارد. تنها چيزي كه در مورد خدا ميتوانيم بگوييم اين است كه او چه نيست؟ نميتوانيم فراتر از اين برويم. علي زماني با عنوان اين مطلب كه بدون معرفت ايجابي نميتوان به معرفت سلبي رسيد، در پايان گفت: ما به دنبال اين بوديم كه اوصاف ظاهري را بشناسيم، پس احتياج به معرفتي بيش از معرفت سلبي داريم. معرفت سلبي و الهيات سلبي براي آغاز خوب است؛ ولي كافي نيست و ما به قدمهاي ديگري نياز داريم. [ شنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۹ ] [ 21:6 ] [ محسن ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||